پسر که هنوز اتفاق چند دقیقه پیش و نتونسته بود هضم کنه، آروم آروم راه میرفت و حرفایی که شنیده بود و مرور میکرد. دلش برای هیوا میسوخت و اصلاً نمیتونست دلیل رفتارات پدرش و درک کنه. مخصوصاً بعد از حرف هایی که بعد از رفتن هیوا بهش زد.
***
24 دقیقه پیش
_ چی؟ منظورتون چیه؟
مرد فنجون چای رو جلوی پسر گذاشت و با خونسردی روی مبل رو به رو نشست.
_ به نظر پسر باهوشی میای ..عام..
_ لیام
_ درسته لیام...نمیدونم پسری به سن تو میتونه نگرانی پدر و مادر ها رو درک کنه یا نه ولی خب ازت میخوام رفتار چند دقیقه پیش من و درک کنی و بدونی که به صلاح هیوا بود.
لیام پوزخندی زد و زیر لب گفت:
_...به صلاحش؟
_ چیزی گفتی؟
پسر چیزی نگفت. مرد ادامه داد:
_ آره و اینکه امیدوارم ازین به بعد باهام همکاری لازم رو داشته باشی.
با ناباوری به مرد خیره شد.
_ نکنه منظورتون از همکاری...اینه که دیگه باهاش دوست نباشم؟!
_ دقیقاً. و همچنین مدادرنگی ها و نقاشی هات رو هم برای خودت نگه دار. اگرم همکاری برات سخت بود میتونیم سر مبلغش با هم توافق کنیم. چون این موضوع برای من خیلی مهمه و...
حرف های مرد هر لحظه لیام و بیشتر و بیشتر عصبی میکرد. دیگه نمیتونست تحمل کنه. کمی از چای رو نوشید و سریع بلند شد که بره.
_ ممنون بابت چای.
_ کجا میری داشتیم حرف میزدیم؟
با صدای بلند و لرزون گفت:
_ من حرفی ندارم با شما بزنم آقا...بهتره این حرف ها رو به هیوا بزنید تا شاید با شناختن شما یک ذره از دردی که داره میکشه کم بشه!
به سمت در رفت و کفش هاش و پوشید. خواست بره بیرون ولی لحظه ای ایستاد تا آخرین حرفش و هم بزنه.
_ و اینکه...
مرد از نیم رخ زیرچشمی نگاهش کرد.
_ نگرانی مسخره ترین بهونه ای بود که برای همچین رفتاری میشد آورد! امیدوارم حداقل دلیل منطقی تری برای کاراتون پیدا کنید...
مرد با حرص خواست چیزی بگه اما با بسته شدن در، حرف هاش ناپدید شد. با عصبانیت سیگاری درآورد روشنش کرد.
_ همین مونده بود یه فسقل بچه به من یاد بده چه پدری باشم!
افکار داخل مغزش، به سرش ضربه میزدن. خودش هم میدونست رفتارش خوب نبود اما فقط همینطوری میشد هیوا رو از ارتباط با چیزهایی که عاقبتش و شبیه مادرش میکرد دور کرد! اون به هستی قول داده بود و حاضر بود همه کار بکنه تا قولش شکسته نشه.
ВЫ ЧИТАЕТЕ
𝕲𝖗𝖆𝖞 (𝕮𝖔𝖑𝖔𝖗 𝕸𝖊)
Любовные романыحالا که دارم فکر میکنم...خاکستری هم معنیِ رهایی میده. معنیِ طردشدگی. خاکستری نه سفیده سفیده و نه سیاهه سیاه. از این و از اون طرد شده. از گذشته و آینده، از دیروز و فردا! اگر با سفیدی قاطی بشه، اونو از بین میبره و اگر با سیاهی قاطی بشه، سیاهی وجودش ر...