ساعت سه شبه و من هنوز دارم به بوسهای جنی فکر میکنم.
این یک جورایی دیوانه وار بود؟فکنم آره،من از دبیرستان تا الان انسانهای زیادی رو بوسیدم،پسر یا دختر فرقی نداشت و همشون حس خوبی داشتن اما انگار این بوسه،این بوسه فرق داشت.جنی زن زیبا و با کمالاتیه،ملایم صحبت میکنه و راه میره،ساده لباس میپوشه.
اختلاف سنی زیادی داریم ولی خب حس خوبی بهم میده احساس مادر داشتن یا یک حامی،من تو زندگیم هیچوقت حامی نداشتم یعنی مادرم بود ولی زن خشک و مستبدی بود اما جنی؟یک حس مادر بودن بهم میده..
لعنت بهش من فردا گالری عکاسی دارم باید بگیرم بخوابم.
ناخودآگاه دستم رفت سمت گوشی و رفتم داخل مخاطبین،روی اسم جنی زدم و بهش پیام دادم:_ سلام شبت بخیر ببخشید دیروقت بهت پیام دادم، میخواستم بگم من فردا شب ساعت هشت گالری عکاسی دارم،قرار عکاسی که دوسال گرفتم رو به نمایش بزارم اگر دوست داشتی میای؟ برات لوکیشن میفرستم.(لیسا مانوبان)
(نمایشگاه گالری ساعت نه و نیم شب)
با کلی آدم فرهیخته و جدید آشنا شدم،اما خب دلم؟بله دلم منتظر کسی بود،کسی که از دیشب منتظرم حداقل جواب پیامم رو بده و بگه نمیام ولی خب خبری نبود.
همینطور که داشتم به در نگاه میکردم روبی جین لعنتی مثل معجزه با یه دست گل ساده وارد شده بود.
خیلی زیبا شده بود،یه شلوار راسته مشکی با یه تیشرت مشکی که زیر شلوارش بود،خیلی زیبا بود ساده و زیبا.با قدمای سریع خودمو بهش رسوندم و دستمو گذاشتم رو شونش.
_جنی میدونی خیلی کار زشتیهای که جواب پیام کسی رو ندی؟
جنی با لبخنده لثهایش بهمنگاه کرد و دستمو از روی شونش برداشت و بوسهای بهش زد.
+لیسای عزیز من نیتم خیر بود میخواستم سوپرایزت کنم.
این گلهای زیباهم برای خانم زیبایی مثل تو.
خب نظرت چیه عکسات رو نشونم بدی خانم مانوبان یا هنوز گله داری؟
چشمام رو چرخوندم و گلهارو گذاشتم روی نزدیک ترین میزو بردمش سمت یکی از عکسهای که دوست داشتم.-این عکس موردعلاقمهعکس گرفتن از انسانها یا اشیاء رو دوست دارم،حس خوبی بهم میدن.وقتی این عکس رو گرفتم 18 سالم بود با دوست دخترم بودم وقتی داشت دستشو میکشید رو پاهام بنظرم خیلی قشنگ بود پس پاشدم دوربین رو آوردم و عکس گرفتم.
+پس قرار خیلی عکس باهم داشته باشیم مانوبان؟
_میتونیم امشب بگیریم نظرت چیه خانم کیم؟فردا که کلاس نداری معلم؟
عامم تمام شد فعلا؟
KAMU SEDANG MEMBACA
blue car
Fiksi Penggemarکیم جنی روبی جین؟ این اسم کل زندگی من رو زیرو رو کرد،چطور ممکنه آخه همه چیز که آروم بود. -جنی ازت خواهش میکنم آورم باش و بهم نگاه کن. +دوستت دارم لیسا ولی بعضی وقتا میدونی؟فقط نمیشه. _توگفتی از آسمون سنگم بباره کنارمی..