جنی پشت گاز وایساده داره غذا درست میکنه و من چیکار میکنم؟ تماشاش میکنم فقط، در حین نرم حرکت کردن داره یه آهنگی رو با خودش زمزمه میکنه، فکرکنم واقعا همینه انسانها از همچینچیزهای پیش و پا افتادهای خوششون میاد.
با لبخند برمیگرده و غذا رو میزاره روی میز، نمیدونم به رامیون و سوسیس میشه گفت غذا یانه؟
+دفعه بعد حتما چیز بهتری برات میپذم وقت کم بود و توم گشنه بود، بهترین گزینه رامیون بود.
با لبخند نگاهی به صورت کوچیکشمیندازم.
_سخت نگیر من همه چیز میخورم جنی و مطمئنم دستپخت خوبی داری.جنی با لبخند نگاهممیکنه و منم شروعمیکنم به غذا خوردن، که خب واقعا خوشمزه بود.. چطوری تونسته بود از رامیون ساده همچین چیزی دربیاره؟ نمیدونم فقط میدونم انقدر خوشمزه بود که باورم نمیشد.
-خانم روبی جین دستپختونهممثل خودتون قابل تحسین متشکرم.جنی دستشو میبره تو موهاشو سرشو به نشون تشکر تکون میده.
+اگه یه لباس راحتی بهم بدی ممنونت چون واقعا خوابم گرفته و دیر وقته برم خونه.
_آره حتما بیا دنبالم.جنی رو سمت اتاقم هدایت کردم و دور باز کردم، اتاق سادهای داشتم کلی کتاب ریخته بود روی زمینش، دیوارا پر از نقاشی و عکس بودن، یه کمد دیواری و یه اینه روبروی تختم که وسط اتاق بود داشتم و کلی بخوام بگم شلخته و ساده.
یه تیشرت و شلوارک برای جنی و برای خودمهم درآوردم.
لباسای جنی رو سمتش گرفتم.
_امیدوارم اندازت باشن. من میرم تو پذیرایی لباس عوض کنم توهم لباست رو عوض کن و راحت باش لطفا دراز بکش.
+متشکرم لیسا منتظرت میمونم.سرم رویسینههایجنی بود، فکنم حداقل نیم ساعت تو این حالت بدون حرف دراز کشیده بودیم.
+لیسا تو راحتی؟
_معلومه که آره واقعا احساس آرامش میکنم.
+سرتو میاری بالا؟ میخوام ببوسمت.باورمنمیشه جنی انقدر رک بود چطور ممکنه یه آدم انقدر راحت صحبت کنه؟
خودمو یکم جابجا کردم سرمو گرفت سمتش، با دست صورتمو گرفتو شروع کردن بوسیدنم. اولش خیلی آروم و ملایم بود ولی بعدش محکمتر صورتمو گرفت زبونش داشت جای جای دهنمو میگشت، یهویی محکم گازم گرفت انقدر محکم که خون اومد و عجیب اینکه خونمو داشت میمیمکید و منم خوشم اومد.
بلاخره نفس کم آورد و ازم جدا شد، پیشونیش رو چسبوند بهم مال من، لعنتی نفس نفس زدنشهم جذاب بود.
+قبل از هرچیزی رضایت تو برام مهمه و باید درمورد یه چیزی باهات صحبت کنم باشه خانم مانوبان؟

ESTÁS LEYENDO
blue car
Fanficکیم جنی روبی جین؟ این اسم کل زندگی من رو زیرو رو کرد،چطور ممکنه آخه همه چیز که آروم بود. -جنی ازت خواهش میکنم آروم باش و بهم نگاه کن. +دوستت دارم لیسا ولی بعضی وقتا میدونی؟فقط نمیشه. _توگفتی از آسمون سنگم بباره کنارمی..