11

45 19 5
                                    

(این پارت مخصوص رزی و جسوئه این دوتا کارکتر فرعی نیستند و می‌خوام باهاشون بیشتر آشنا بشین.)

جیسو اسمی بود که از وقتی خودش را شناخت توی گوشش و مغزش چرخ می‌خورد و همش بخاطر دوستی خانوادگی‌شان بود.
وقتی جیسو به دنیا آمد رزی فقط پنج سالش بود که گذاشتنش توی آغوش او‌.
قرار بود دوستای خوبی باشند دوستی که شاید رزی با گناهی به نام عشق خرابش کرد.

+برای بار هزارم می‌گم جیسو انقد مست نکن انقدر سخته؟
جیسو تقریبن مثل همیشه فریاد زد:
_خدای من چرا داری انقد شلوغش می‌کنی مشکلت چیه با مست کردن من؟
رزی با قدمای محکم سمت جیسو رفت دستاش رو دو طرف صورتش گذاشت:
+عزیزکم من نمی‌گم اون زهرمار رو نخور می‌گم یک زمان مناسب براش بزار. از وقتی بی‌کار شدی شب و روز داری مشروب می‌خوری و این خوب نیست، مشروب مال شب‌هاست نه الان وسط ظهر لعنتی می‌فهمی؟ احمق تو همین دیشب مست مست بودی...
جیسو دستای رزی رو پس زد.
_داری سرم منت میزاری؟ غیر مستقیم می‌گی برای خودم دنبال کار باشم؟

رزی باورش نمی‌شد جیسو همچین برداشتی کرده باشه‌،
اونم بعد از هشت سالی که باهم زندگی کردن، لعنتی رزی از بیست سالگی می‌رفت سرکاری که ازش متنفر بود با آدم‌های که متنفر بود فقط برای اینکه بتواند رفاه و آرامشی برای او درست کند.
رزی از زندگی رویای‌اش زده بود برای جیسو و او بازهم...

رزی بازهم با ارامش با شیشه‌‌ای عمرش صحبت کرد:
+جیسو... قربونت بشم، دردت توی سر من بخوره، قلبِ من، شیشه‌ای عمرم، هرکاری که می‌کنم و هر نفسی که می‌کشم برای توئه.
این خونه، این وسایل و هر پولی که هر ماه میاد توی کارت لعنتیم برای توئه.
خدا لعنتت کنه حتا منم مال توئم چرا همچین فکری می‌کنی؟ منت اخه؟ بمیرم برای تو اخه من چیکار کردم که باعث شد همچین فکری کنی؟
رزی آروم خم شد و سرش‌را بوسید، عمرش بود واقعن زندگی‌اش بود عمرش رو از اول با او بود و می‌خواست با او سپری کند.
جیسو محکم به کمر رزی چنگ زد و توی آغوشش محو شد، اگر می‌تونست توی خودش حلش می‌کرد تا ناپدید بشه، تا کسیو رو جز اون دوست نداشته باشد ولی خب هیچوقت نمی‌شد نه؟
_عاشقم هستی؟
رزی کمی از او فاصله گرفت:
+جیسو به قدری عاشقتم که هرکاری می‌کنم برای اینکه خوشحال باشی، حتا برای یک ثانیه.
جیسو دستانش را به سمت صورت رزی برد:
_پس ببوسم جوری که نفسم قطع بشه.
رزی بدون مکث سرش را به سمت جیسو برد و با تمام وجودش او را بوسید.
مزه مشروب و آبنبات لیموی که جیسو خورده بود را حس کرد و عجیب از هرچیزی که این زن داشت لذت می‌برد.
دستش رو دور کمر جیسو تنگ تر کرد و زبونش درحال بازی بازی با زبون او بود.
بدنش درحال آتیش گرفتن بود همین بوسه‌ام باعث می‌شد از خود بی خود شود، جیسو‌هم دست کمری از رزی نداشت ولی متاسفانه وضعیت ادامه پیدا نکرد چون گوشی رزی زنگ خورد.
رزی با آه کوتاهی از جیسو فاصله گرفت و گوشی‌را از جیب شلوراکش بیرون آورد.
_کیه؟ اگه مهم نیست قطعش کن.
+ها... مامان لیساست حتمن آدرسش رو می‌خواد دیگه خستم کرد.
جیسو با نگاه مشکوکی به رزی نگاه کرد.
_جوابشو بده و آدرس رو بده بهش.
رزی با مکث کوتاهی سرش را بالا آورد، قطعا شوکه شده بود چون آخرین نفر در دنیا جیسو بود که ممکن بود باعث بهم زدن ارامش لیسا شود.
+منظورت چیه؟
جیسو به ارومی گونه رزی را بوسید و در گوشش زمزمه کرد:
_تو گفتی برام هرکاری می‌کنی، یادته؟ این شروعشه عزیزم لطفا انجامش بده.








درود..
قلب من برای رزی است و تمام.
بچم چقد قرار زجر بکشه...(اسپویل حساب می‌شه این حرفم؟)
خب خواستم بگم بنده یک چنل دیلی دارم https://t.me/idnk505
هیچ ربطی نداره به این فیک نداره ولی یک راه مستقیم تره که هم من ناشناس بمونم هم بتونم با شما در ارتباط باشم و اگر نظری و کمکی برای بهتر شدن این فیک دارین بهم بگین.
دلم‌میخواد این فیک یه چیز خاص باشه واقعن و امیدوارم بخاطر لزبین بودنش بهش کم توجهی نشه.
خب چون بیدار بودم و شب بخیر.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: 3 days ago ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

blue car Where stories live. Discover now