جنی زیباست!
شبیه یه نقاشی میمونه، شبیه یک خدای کوچک، با نقصهاش زیبا و بی نقصه.جنی به شدت با جیسو گرم گرفته بود و داشت درمورد دانشآموزاش صحبت میکرد و مشروب میخوردن، اون دوتا تو مشروب خوردن غیرقابل کنترلن انگار نه انگار دارن یه بطری هنسی* میخورن.
رزي جفت من بود داشت احمقانه به جیسو نگاه میکرد و بهش لبخند میزد و حالا که بهش فکرمیکنم ما دوتا احمقانه درگیر دوتا زن نسبتا نابود کننده شدیم.
درمورد جنی؟ از هیچی مطمئن نیستم ولی جیسو؟ واقعا فرد مناسبی برای رابطه نیست، اون زود ناامید میشه و طولانی مدت افسردگی میگیره.لعنت بهش مهم نیست، الان هیچی جز جنی که با دامن کوتاه و بلویز سفید که دوتا دکمهای اولش باز مهم نیست، هیچی جز پاها و خط سینش مهم نیست فعلا.
نمیتونم تحمل کنم فکنم الان وقتشه!!
از سرجام بلند میشم و به بهونهای نشون دادن یک سری عکس بهش میگم بیاد تو اتاق، جنی رو صدا کردم نگاه رزی رو دیدم مطمئنم اونم به همون چیزیکه فکرمیکردم فکرمیکرد.تا وارد اتاق شدیم قبل اینکه من شروع کنم جنی اومد سمتم و شروع کرد به بوسیدنم، مزه مشروب و یه طمع شیرینش تو دهنم پخش شد. لعنت آه..
یک دستم رو گذاشتم روی کمر و اون یکی رو روی باسنش گذاشتم و فشار دادم، نالهاش توی دهنم خفه شد.
صدای نفس کشیدن سختش داشت دیوونم میکرد.
از خودم جداش کردم و پرتش کردم روی تخت، تیشرتم و نیمتنم رو همزمان درآوردم.+روبی، لباسای لعنتیت رو در میاری یا خودم اقدامکنم؟
جنی با اونگونههای سرخش لبخند ارومی زد، _خودت درشون بیار عزیزم، امشب، فقط همین امشب همه چیزم در اختیار توئه.
هه خنده داره، امشب؟ جنی تو تا آخر عمرت در اختیار منی.
خم شدم سمت گردنش، تا گوشش زبونم رو کشیدم و دوباره برگشتم، هنوز هیچینشده دستش توی موهام رفته لعنتی حساس و شکننده.
ترقوش رو گاز گرفتم بدون توجه به صدای آخ گفتنش زبونم رو تا خط سینش کشیدم و شروع کردم به باز کردنش دکمههای لعنتیش وقتی لباش رو درآوردم هیچی زیر این کوفتیش نپوشیده بود.+کیم!! منظورت از اینکه هیچی نپوشیدی زیر این لعنتی چیه؟
با پرویی تمام تو چشمام زل زد _چون میخواستم زیرت باشم گفتم کارمون سریعتر پیشبره.
+به این چشمای معصوم همچین حرفای کثیفی نمیاد.
_پسچشمام رو ببند.ها..پس دوست داری سخت به فاک بری احمق؟ پاشدم سمت کمدم و به سختی تونستم یه شالگردن ظریف پیدا کنم، بهرحال آدم نمیدونه ممکنه بخاد چشمای کسیو ببنده برای همین امکاناتم کم بود.
چشماشرو میبندم و لبخند کثیفش رو میبوسم.
سمت سینههای حساسش رفت، به دستم یکیشونو فشار میدادم و اون یکیو میخوردم.
دست جنی توی موهام بازی میکرد.
_لعنت بهت تمامشکن.
+خواهش کن.
موهامو کشید _اگه الان به فاکم ندی خودم اینکارو میکنم زودباش.
خندم گرفت ولی چون اولین بارمون بود بهش سخت نگرفتم و رفتم سمت دامنش از پاش درش آوردم پرتش کردم یه گوشهای، ضربهای به رونش زدمکه صدای آخش بلند شد.
+زیبایی کیم، مثل یک اثر هنری، یک نقاشی بی نقص، یا حتی یه مجسمه ظریف و خوشساخت، انگار میکل انژه* برای ساختنت سالها وقت گذاشته.انگشتام رو سمت پوسیش بردم از شدت گرماش داغ کردم، خم شدم و لباشو میبوسیدم، آروم یکی از انگشتام رو کردم توش وصبرکردم بهش عادت کنه.
دست جنی روی شونم خورد و شروع کرد چنگ زدنم.
_لیسا باهام مهربون نباش، عمیق و خشن لطفا!!
همین کافی بود برام.
سه تا از انگشتامو فشار دادم داخلش که صدای جغش رفت بالا، دست آزادم رو گذاشتم روی دهنشو کنار گوشش آروم زمزمه کردم+ روبی من نمیخام کسی صدات رو بشنوه فهمیدی؟
آروم سرش به نشونه تایید تکون داد، دستمو برداشتم.
+درد داری شونم رو گاز بگیر.
با دندوناش روی شونم فشار وارد کرد و منم با تمام توانم داشتم توش میکوبیدم، گردنش رو لیس میزدم، کمرش، کمرش داشت بالا پایین میشد، حس میکردم نزدیکه.
+بیا جنی برام بیا دختر خوب.
سرش رو از شونم جدا کرد و با صدای بلند ناله کرد، بینظیر بود گردنش، لباش که ازهم جدا شده بودن.*هنسی یک نوع ویسکی.
*میکل انژه یک مجسمه ساز معروف و شاعر معروف.به به ببینین کی پارت گذاشت:)))
شرمنده دیر شد حقیقتا درگیر افسردگی و دکتر و چرتو پرتا بودم..
الان هستممم.
![](https://img.wattpad.com/cover/333616096-288-k329227.jpg)
YOU ARE READING
blue car
Fanfictionکیم جنی روبی جین؟ این اسم کل زندگی من رو زیرو رو کرد،چطور ممکنه آخه همه چیز که آروم بود. -جنی ازت خواهش میکنم آروم باش و بهم نگاه کن. +دوستت دارم لیسا ولی بعضی وقتا میدونی؟فقط نمیشه. _توگفتی از آسمون سنگم بباره کنارمی..