5

144 27 14
                                    

دست جنی زیر سرم بود و منتظر بودم شروع کنه، واقعا کنجکاو بودم چی میشه و چی میخواد بگه.
+ما نزدیک یه هفته باشه شاید که همو می‌شناسیم ولی میخوام از همین الان یه چیزو بدونی و اگه نخواستی همین الان تمامش کنیم که بیشتر اذیت‌نشی.
شایدم بیشتر از یکی چیز باشه و بازم میل خودته که ادامه بدی یانه، من بچه‌دارم یه بچه پنج ساله، دیروز که دیر اومدم بخاطر این بود که پرستار بچم‌دیر اومده بود پیشش.
و در آخر کوچک‌ترین‌مشکل بنظر خودم اینکه من مشکل جنسی داریم، سادیسم زیادی دارم برای همین نمیتونم زیاد سکس عادی داشته باشم یکی از دلایلی که از کای جدا شدم.

نه تکون خوردم نه صحبت کردم نمیدونستم باید چه واکنشی نشون بدم، قسمتای آخر صحبتش درمورد سکس زیاد ذهنم رو درگیر نکردلی بچه؟ انتظارش رو نداشتم واقعا.

-میشه عکسش رو ببینم

آروم دستشو از زیر سرم برداشت و لبه تخت نشست گوشیش رو از روی میز برداشت.
منم جفتش نشست، عکس تصویر زمینه گوشیش رو نشونم داد. خدا من چشماش شبیه خود جنی بود،‌ خیلی بچه زیبایی بود معرکه بود.
_اسمش جانه هوسونگه.

جنی گوشیش رو گذاشت کنار و همینجور نه به روبرو نگاه می‌کرد آروم پرسید

+خب نظرت چیه مانوبان؟
_خب واقعا نمیدونم چی‌بگم ولی فکرنکنم قرار باشه اختلالی ایجاد کنه تو رابطه آیندمون که ممکنه داشته باشیم.
اره متوجهم که وقت زیادی رو ازت میگیره و تو مسئولیت زیادی روی دوشته ولی شاید برای منم زمانش رسیده که کمی جدی تر به زندگی‌نگاه کنم و تجربه چیزای جدید اصلا بد نیست.
قسمت آخر ماجراهم واقعا نمیدونم شدتش چقده پس‌نمیتونم با اطمینان بگم‌مشکلی ندارم و فکرکنم دلم نمیخواد الان راجبش‌حرف بزنم، از چیزی که از خودم و تو میبینم ما حالا حالا قرار نیست سکس کنیم ولی میتونیم درموردش صحبت کنیم در آینده که دوتامون آمادگیش داشته باشیم خوبه؟

جنی با لبخند ملایمی بهم نگاه کرد و محکم گونمو بوسید، بعدش مثل یک انسان نیاز‌مند سرشو گذاشت داخل گودی گردنم.
نوازش‌های آروم و ملایمش روی‌پوست دستم و اون نفس‌های عمیقش روی گردنم واقعا برای الان بهترین بودن، الان آروم و خوشحالم نمیخام کسی وارد بشه یا خارج بشه، ترس یا نگرانی ندارم چون حس میکنم واقعا قرار آسون پیش بره نمیدونم شایدم اشتباه میکنم؟
خیلی یهویی تو سرم اومد که دلیل جدایی جنی از کای واقعا زیاد قابل درک نیست و شاید چیز دیگه‌ای باشه؟ اما مطمئنم نمیپرسم نمیخام فکرکنه آدم شکاکیم.









خب به به...
بچه‌ها این فیک حداقل تا پارت دهم قرار نیست تنش آنچنانی داشته باشه واقعا.
شخصیت‌ها قرار ازهم یاد بگیرن و باهم رشت کنن پس‌سخت نگيريد.
یه جورایی از رابطه خودم گرفتم بیشتر دیالوگ‌ها و شخصیت‌هارو.(قسمت بچه و اون مشکل جنسی تخلیه ولی)

من به شخصه دوست دارم انسان‌هارو در مواجه با مشکلات به رخ بکشم برام‌جالبه و خب همیشه قرار نیست همه خوب باشن یا بد همه کارکترهای اینجا خاکسترین پس انتظار فداکاری نداشته باشین( از جنی مخصوصا)
کارکتر جنی خیلی حرف‌ها برای گفتن داره و قرار خیلی کارها کنه خلاصه اره نظر بدهید متشکرم بدرود

blue car Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin