باتلاق
مثل یه تصویر مات که سیاه میشد و دوباره نور اونو برمیگردوند...
تصویر یه مرد توو کت شلوار مشکی ،یه مرد که انگار نفس هم نمیکشه...
یه مرد که انگار جزئی از اثاثیه شده...
چون صاحبش میخواد...
وقتی نفس نمیکشه...چجوری زنده اس...
درد همیشه از ریشه ی موهاش شروع میشه...انگار از کشیدن این رشته ها لذت زیادی نسیبش میشد...
همون موهایی که بهشون میگه ابریشم های طلایی ، ابریشم هایی که به خاطر کشیده شدن میریزن...
مثل برگ های طلایی درختای بیرون این ویلا، اما بدنش فقط این درد رو تحمل نمیکنه
درد ناشی از تمرین و رقص های عذاب اور پشت سر هم ، باعث میشه با هر ضربه ی محکم اون مرد سلول هاش تیر بکشن ...انگار یه چرخه ی بی حس شدن از درد رو تجربه میکرد
همه چیز روی دور تند میچرخید وقتی سمت این ویلا میومد...وقتی پا میزاشت توو حیاط این عمارت...
چرخه ی استرسی تهوع آور...
لباس هاشو در میاورد تا تقدیم کنه این بدن دردناک رو به این مرد که اونو با زنگ خور های پشت سر همش ، دود سیگارش و اخم بین ابرو هاش میشناخت...
اون اهنگ بدترین اهنگ دنیا بود، وقتی پشت سر هم تکرار میشد مثل یه شکنجه ی روحی
به این فکر میکرد چه مدته که مثل یه جنازه روی تخت افتاده...تماسش اونقدری طولانی شده که حتی یادش رفته بهش تشر برهاینکه حق نداره بعد از اینکه لذت دادنش تموم شد روی اون تخت بخوابه...
کاش فقط فراموش میکرد که یه ادم روی این تخته مگه مشغله ی کاریش زیاد نیست؟؟پس چرا هیچ چیز یادش نمیره...کاش فراموشش میکرد تا شاید میتونست یکم پلکای خسته اش رو روی هم بزاره...فقط برای چند ساعت...اما صدای سرد و خشنش اون فکر کوچیک رو مثل یه حباب توو ذهنش میترکونه
__بلند شو، باید برگردی
نشستن مگه چقدر میتونه دردناک باشه...یا بی رحمی یه مرد
کاش میشد مغزشو خاموش کنه تا انقدر احمقانه انتظار رحم و محبت نداشته باشه...
ملحفه رو دور بدن دردناکش پیچید...هرچند نمیتونست تکون بخوره و خدمتکار مجبور شد بهش کمک کنه...
اون مسافت تا سرویس براش مثل جون کندن بود وقتی از درد نمیتونست راه بره و تمام محتویات معدش داشت بالا میومد...با خم شدن روی سنگ رو شویی شام گرون قیمتی که یکم ازش خورده بود رو بالا اورد، تا بدن در حال متلاشی شدنش اروم بگیره
YOU ARE READING
BLONDE
Romance𝑩𝑳𝑶𝑵𝑫𝑬💔 . . تایم آپ: جمعه ها . . #𝑴𝒊𝒏𝒊🍦 . خلاصه: وقتی توو دریای سیاه و کثیف کی پاپ غرق میشی برای رسیدن به ارزو های محاله همیشگیت...تن میدی به تمام آزار های جسمی و روحی...چون چیزی برای از دست دادن نداری... ولی کاش اون شب به اون مهمونی نمی...