ازپشت اون پنجره...انتهای یکی از راهرو های اون ویلا...
از پشت شاخ و برگ درخت ها...
تصویری از اون ساختمون یه طبقه ی انتهای باغ مشخص بود...
و در بسته ای که انتظار باز شدنش رو میکشید...
و مردی که داخل اون ساختمون بود...داخل اون سوییت کوچیک...
و تصور میکرد...تصور میکرد که ممکنه چه کار هایی ازش سر بزنه...
تا وقتی پنجره باز نبود هیچ صدایی رو نمی شنید...
و وقتی تصمیم گرفت پنجره رو باز کنه...هر از گاهی صدای ناله و ضجه ی یه زن به گوشش میرسید...
و تمام سوال های داخل ذهنش مشابه همدیگه بودند که اون زن چیکار کرده...چه خطایی انجام داده که
نخست وزیر بدون لحظه ای شک دوباره نقاب به صورت زد...
میتونست تصورش کنه؟؟
یا این تصویری که ساخته ذهنش بود موقعیت بدی که داخلش قرار داشت رو خوب توصیف نمیکرد...
یه مرد با دستای خونی و کسایی که پشت سرش ایستادند...
و شاید یه جنازه...
یا مردی که روی صندلی نشسته و کاری که باید انجام بشه رو به افرادش سپرده...
فقط نمیتونست بفهمه اگر دو ماه پیش بود یا کمی قبل تر براش اهمیتی داشت؟
اگر قبل از افتادن نقاب بود...باز هم اینجا ایستاده بود و از استرس کلافه میشد؟
تنها چیزی که میخواست این بود که اون در باز بشه...
اما نمیتونست حدس بزنه چه کسی اول از اون در بیرون میاد...
و از این انتظار که لحظه به لحظه زجرش میداد متنفر بود...
نگاهش به جسم بی جون و غرق در خونی بود که روی زمین افتاده بود...و دوباره اون اسم رو زیر لب زمزمه کرد...
__چا یول جو...
چا یول جو...کیم جونگ ها...لی سونگ ایل...یون مین هو...همه این کفتار های کابینه ی رییس جمهور قبلی که حالا هر کدوم داخل این دولت موقعیتی برای خودشون گرفته بودند...قبل از اعتراف اون زن فکر میکرد جاسوس یا نفوذی از ژاپن پشت این ماجرای احمقانه ایستاده باشه اما با شنیدن اون اسامی آشنا فقط پوزخندی روی لب هاش شکل گرفته بود...
دشمن های زیادی داخل پارلمان داشت...دشمن های زیادی که بهش تعظیم میکردند با لبخند ازش استقبال میکردند اما هیچکدام اون رو لایق این مقام ندونستند...
YOU ARE READING
BLONDE
Romance𝑩𝑳𝑶𝑵𝑫𝑬💔 . . تایم آپ: جمعه ها . . #𝑴𝒊𝒏𝒊🍦 . خلاصه: وقتی توو دریای سیاه و کثیف کی پاپ غرق میشی برای رسیدن به ارزو های محاله همیشگیت...تن میدی به تمام آزار های جسمی و روحی...چون چیزی برای از دست دادن نداری... ولی کاش اون شب به اون مهمونی نمی...