"37"

386 84 62
                                    

تهیونگ چشم باز کرد و نگاه یخ بسته اش رو به هیو دوخت: میخوای بگی تمام کاخ مرکزی به دست سانگ افتاده و ما هنوز هیچ کاری نکردیم؟

پوزخند کنج لبش به خنده عصبی تبدیل شد و همه رو از جا پروند!

هیو سعی کرد با لحنی قانع کننده ای حرف بزنه اما زیاد موفق نبود: تو نبودی و ما واقعا..

+ فقط..(مکث کرد)...ساکت باش

هیو با ناراحتی عقب نشینی کرد و به پشتی مبل تکیه داد.
تهیونگ شدیدا عصبی بود و اگر فرمون جونگ کوک رو در اطرافش استشمام نمی کرد ، معلوم نبود چه اتفاقی می افتاد...

با دست های کشیده اش تمام صورتش رو کاور کرد و بعد چند ثانیه سر بلند کرد و به عقب تکیه داد: خب...الان نقشتون چیه...  چه تصمیمی گرفتین؟

یونگ سکوت کرده بود و یون چائه قصد دخالت نداشت پس دال با لحن نامطمئنی به زبان آمد : خب میخواستیم به قصر نفوذ کنیم و با استفاده از کلید دروازه...

+ کدوم کلید؟

با پریدن تهیونگ وسط حرف هاش اخم غلیظی بین ابرو هاش نشست: اگر بزاری دارم توضیح میدم!

تهیونگ چشم ریز کرد و دست به سینه شد: نگو که منظورت کلید گذرگاهه!

دال سکوت کرد و جونگ کوک با حس خشم درون آلفا ، دست دراز کرد و نامحسوس شروع به لمس بازوی تهیونگ کرد تا اون رو آروم کنه.
نرم زمزمه کرد: ته... داری میترسونیم

تهیونگ آرنج هاش رو به زانو تکیه داد و با عذاب وجدانی که هنوز در درونش بود، سر پایین انداخت.

مقابل نگاه خیره همه سعی داشت خودش رو بخاطر دورگه اش آروم کنه.

با چند دم بی خاصیت رایحه جونگ کوک رو استشمام کرد و دوباره نگاهش که حالا کمی آرامتر از قبل بود رو به دال دوخت: نمیخوام پای هیچ موجود دیگه ای به این قضایا باز بشه ...پس ... کلید و گذرگاه رو فراموش کن

باز به عقب تکیه داد و دست جونگ کوک رو بین دو دست خودش قفل کرد و با شصت شروع کرد به نوازش پشت دست پسر.
همزمان نگاهش رو بالا آورد: فقط مراقب باش کلید به دست سانگ نیفته!

دال با چهره ای آتشین به تهیونگ خیره بود: بدون کمک اونا هیچ کاری ازمون ساخته نیست... چرا لجبازی میکنی کیم تهیونگ!

تهیونگ نیم نگاه بی حسی به دال انداخت : الان و تو این موقعیت هیچ نیازی به اونا نداریم!

دال خواست به بحث کردن ادامه بده که صدای یونگ در سالن پیچید: نقشه تو چیه... کیم تهیونگ؟

با پوزخند نیم خیز شد و ادامه داد: هرچی باشه تو پدرت رو بهتر از ماها میشناسی انگار...درست میگم؟

جونگ کوک نگاهش رو از یونگ گرفت و به نیم رخ سرد تهیونگ دوخت و تهیونگ نگاه یخ زده اش رو برای مدتی روی یونگ ثابت نگه داشت.

VAMP | Omega Where stories live. Discover now