پارت یازدهم
فلش بک
دهم دسامبر ۲۰۲۲ویلای مین سولهی و کیم سان وو
جزیره جیجو× عزیز دل خاله، کجایی پس؟
با صدای زن مهربون با خوشحالی از پله ها پایین اومد و با بوی کاپ کیک های خوشمزه ذوق کرد
+ وای خالهه! کاپ کیک ؟
× آره عزیزم ! بدو بیا بخور تا تهیونگ نرسیده!
خندید و با گفتن چشم یدونه کیک برداشت و از طعم عالی اش هومی کشید
+ وای خاله! عالیه عالییی
زن با مهربونی خندید و موهای پسرک و بهم ریخت
× نوش جونت پسرم
کوک با لبخند خرگوشی بهش نگاه کرد و با خودش فکر کرد
چقدر اون زن شبیه تهیونگش میخنده
چقدر مهربونی نگاهش شبیه اونهاون زن به راستی مثل مادری فداکار تهیونگ و بزرگ کرده بود
و حالا با دیدن عشق خواهرزاده اش ، حس کرده بود فرشته ای از
آسمان رو به چشم دیدهبا شنیدن سرنوشت غمگین اون پسر به خودش قول داده بود بهش محبت کنه و مگه میشد به اون خرگوش کوچولو محبت نکرد و دوستش نداشت؟
از اولین لحظه ای که دیدش ، بهش گفت میتونه اون و مامان صدا کنه و واقعا مثل یه مادر دوستش داشت
البته که کوک هم پیش خاله اش خیلی لوس میشد و اجازه میداد جای خالی مادرش کمی پر بشه...
با نگاه مهربونش سر پسرک و بوسید
× قربونت برم یواش تر بخور ، میپره گلوت ها !
با دهن پر سری تکون داد
و با یادآوری چیزی سریع اون تیکه کیک و قورت داد و اهمیتی به درد گلوش نداد+ خاله؟
با لبخند به سمتش برگشت
× جان خاله؟لب های پسرک در لحظه آویزون شدن
+ میشه این و که من هفته پیش حالم بد شد رو به ته نگید ؟ هم شما هم عمو
لطفاااا× چرا عزیز دل خاله؟ تو که میدونی چقدر حساسه روی قلبت پسرم
با ناراحتی لباشو آویزون کرد
+ خب واسه همین دیگه! اخه... نگران میشه بیخودی
من که چیزیمنیست اصن
ببین خاله !بعد با سرعت شروع به دویدن اطراف خونه کرد و خنده زن بلند شد
× ای خدا نگاش کن
باشه باشه خاله
ندو اونجوری اخه ! واسه قلبت خوب نیست !با خنده خرگوشی وایساد و نفس نفس زد
+ پس بهش نگین ها ! به عمو هم بگین حواسش باشه
بعد با آرامی روی سینه شو ماساژ داد ، از صبح قلبش به طرز عجیبی درد میکرد
.
.
.
.
.
.
YOU ARE READING
My little flower boy | VKOOK
Fanfictionپسرک گل فروش من [ تکمیل شده ] تهیونگ بعد از مدت ها دوری به خاطر کارش به خونه برمیگرده، چی میشه اگه بفهمه جونگ کوک کوچولوش دیگه مثل قبل نیست و نمیخوادش ؟ ژانر : romance, dram ، angst __________________________________ ساقه های زخمی ات را بغل...