پارت پانزدهم

1K 116 33
                                    


اونجا بود
عزیزترینش خواب بود و این فرصت خوبی بود که دل سیر تماشایش کند

جلوی تخت زانو زد و موهای ابریشمی اش را نوازش کرد،  تصویر برهنه اش از جلوی چشمهايش کنار نمیرفت و اشک را مهمان چشمان قرمز مرد میکرد

باعشق دست های نرمش را گرفت و به رسم عادت تمام سر انگشتانش را بوسه زد
زیر لب زمزمه می‌کرد

_پسر کوچولوی من
ماه زیبای من
منو ببخش که انقدر بی لیاقتم

با بغض پشت سرش دراز کشید و دست هاشو دور کمرش حلقه کرد
مرد بی پناهی به پسرک زخمی اش پناه آورده بود

با حس تکون خوردن بدن پسرش ، سرشو روی شونه نحیفش گذاشت
_ صبح بخیر عزیزکم

با خمیازه کوتاهی دست مرد و روی شکمش گرفت و با صدای خواب آلودی زمزمه کرد

+ صبح بخیر ته ته
کی اومدی؟

_ همین تازگی رسیدم دلم برات اندازه یه دنیا تنگ شده بود

با شیرینی لحن خاص خودش لب زد

+ فقط یه دنیا؟

با عشق عطر تن پسرشو بویید و بازوهاشو دورش محکم کرد

_آره دیگه
میدونی که من فقط یه دنیا دارم
اونم چشمای این پسرک بغلیه

خندید و خواست سمت مردش برگرده که تهیونگ حلقه دستاشو کمی باز کرد

با دیدنش بلافاصله دستهای نرمش صورت شکسته مردش رو قاب کرد

+ تهیونگ من؟ چرا انقدر چشمات قرمزه ؟

با دلتنگی به دریای چشماش زل زد

+ بخاطر خستگی عه آروم جونم
با ناراحتی روی پلک های ملتهب مرد و بوسه  زد
بوسه هایی به لطافت برگ گل هاش

گونه هاشو نوازش می‌کرد و دل مرد آتیش میگرفت از محبت های عاشقانه اش

+ اونوقت پیشونیت چرا زخمیه؟
نگرانیم بی علت نبوده نه؟

با عشق کف دستای پسرو بوسه زد

_ نه عزیزم چیزی برای نگرانی نیست
سرم خورده به جایی ،حواسم نبود

با ناراحتی لب برچید

+ مثل همون درخته که حواست نبود و دستات بهش خورده بود مگه نه ؟

چقدر پسرش حواسش بهش بود ‌‌‌‌...

با شرم سرش و توی گردن خوشبوی پسرش فرو برد
_ منو ببخش عزیزم

پسرک اما موهای آشفته مردشو نوازش کرد و بویید
+ تهیونگم ... چرا به خودت آسیب زدی ؟
من قلبم تیر میکشه هر وقت اینکارو میکنی

میخواست بگوید پس قلب من چی؟
قلب من تکه تکه شد وقتی تو آسیب دیدی عزیزک قلبم...

با بغض مردانه ای که شکست و شونه های پهنش که لرزید ، پسرک فهمید که حامی زندگیش الان بهش نیاز داره
آغوش میخواد
همدرد میخواد

My little flower boy | VKOOKWhere stories live. Discover now