پارت دوازدهم
فلش بک
بیمارستان
جزیره جیجوصبح با درد شدید و بی حسی دست های خونینش
از خواب پرید
پرستاری که برای دادن داروهاي کوک به اتاق آمده بود از او خواست تا دست هایش را پانسمان کند
و او هم از روی ناچاری قبول کرد
نمیدانست به پسرش چه بگوید
دروغ؟ نه
او هیچ وقت به اعتماد پسر ضربه نمیزدپسرکش هنوز خواب بود
لب های خشکش را بوسه زد و موهایش را نوازش کرد
گونه زبر مردانه اش را به گونه نرم و تپل پسرک کشید_ قندکم؟ نمیخوای بیدار شی ؟
دل این کاپیتان بیچاره آب شد هابا صدای خواب آلودی زیر لب گفت
+ اومم .. چرا دل کاپیتانم آب شد؟
روی بینی کوچولوشو بوسید
_ چون دلش واسه چشمای خوشگلت تنگ شده
با لبخند چشماشو باز کرد و لباش و آروم روی لبای مرد گذاشت
+صبح بخیر ته ته
_ صبح بخیر خرگوش خوابالو
با لقب کیوتش خندید و با دیدن بانداژ دست های مرد اخمی کرد و سریع روی تخت نشست
که صدای مرد در اومد
_ چی کار میکنی کوک؟ آروم عزیزمولی پسر با اخم فقط به دستای مرد نگاه میکرد
+ دستات... چی شدن؟
با دستپاچگی خندید
_ خورده به درختبا ناراحتی دو تا دستاشو گرفت
+ یعنی چی ؟ یعنی چی که خورده به درخت؟...بعد هم با ناراحتی لب برچید و شروع به باز کردن پانسمان ها کرد
_ کوک عزیزم! بازشون نکن !بی توجه به خواهش های مردش اون ها رو باز کرد و زمین انداخت
با دیدن کبودی های بد شکلی روی دست های تهیونگش و زخم هایی که حالا تمیز شده بودن
قلب کوچیکش تیر کشید
با بهت سرش و بلند کرد
و با بغض سختی لب زد+ای..اینا..چین تهیونگ ؟
چشماشو بست تا چشمای بارونی پسرشو نبینه
_ خودمکردم...
+ چ..چرا؟؟ اخه.. برای چی ؟...
چرا.. اینا...اشک هاش به پاکی باران جاری شدن و لب هاشو روی دستای مردش گذاشت
با حوصله و به آرامی تمام کبودی ها رو می بوسید
دست زخمی شو به لبش چسبوند و با صدای بلند گریه کرد
YOU ARE READING
My little flower boy | VKOOK
Fanfictionپسرک گل فروش من [ تکمیل شده ] تهیونگ بعد از مدت ها دوری به خاطر کارش به خونه برمیگرده، چی میشه اگه بفهمه جونگ کوک کوچولوش دیگه مثل قبل نیست و نمیخوادش ؟ ژانر : romance, dram ، angst __________________________________ ساقه های زخمی ات را بغل...