پارت ۱۴
بوسان
با ناز مخصوص خودش لب زد
+ مامانییی ؟زن به خنده افتاد
× جان دلم؟سرشو به سمتی کج کرد و لب هاش آویزون شدن
+ تروخدا دیگه غذا بسه، تروخدا تروخدا !
× نه خیر اصلا !
پسرم باید غذاشو کامل بخورهبا نگاه به اون همه غذا و با فکر به معده بیچاره اش با کیوتی زن و بغل کرد و سرشو روی شونه اش گذاشت
+ خب اخه این همه شیرینی و کوکی خوردم قبلشش! مامانی مامان جونم تروخدا !
اون پسر میدونست با هربار مامان صدا کردنش اون زن قند توی دلش آب میشه و ضعف میکنه؟
زن مهربونی که هیچ وقت فرصت مادرشدن پیدا نکرد ، اما چقدر شیرین بود مادریبا خنده گونه پسر و بوسید
× باشه باشه پسر قشنگ مامان
ولی قول بده همیشه ...مامان صدام کنیبا شیرینی خندید
+ چشم مامان جونممچه تفاوت تلخی بود
میان زنی که هرگز طعم مادری را نچشیده بود و اینگونه مادری میکرد
و
مردی که هیچ وقت شایسته اسم پدر نبود..
.
.
.
.
.در انتهای شب تنهایی
پاهای خسته و بی جانش روی زمین کشیده میشد
مرد شکسته
ناتوان از نگه داشتن اشک هایش
به دیواری تکیه دادبا بی نفسی روی زمین سر خورد
بدون حسی با نگاه خالی
به نقطه ای دور خیره شدخیلی دور
دور از تصاویری که دیده بود
نه
آن پیکر خونین
رز او نبود
نه
آن پسر زخمی و بی پناه
همه عمر او نبود
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.فلش بک
ساعاتی قبل
عمارت کیم ته ایلزانو زده بود و با هر ضجه پسر درون فیلم
با درد فریاد می زدانگار که صدای شکسته اش به دو مرد بی رحم در تصویر میرسید
_ نکنن.... نزنشششش ...نههه نزنننن ...بهش دست نزننن
ان طرف مرد دست به سینه به واکنش های پر درد پسر می خندید
و تصویر چه بود؟
تصویر پسری زیبا و بی لباس با چشمانی بسته
دست هایش به زنجیر بلند اویزان از سقف
بسته شدهزانوهای لرزانش توان تحمل وزنش را نداشتند و خم شده بودند
موهای بلندش، خیس و خونین روی صورت زیبایش را پوشانده بود
دو مرد با ماسک هایی بر صورت ، پس از لذت بردن از بدن پسر و ارضای نیازشان
حال اورا می زدند
کسی بر کمرش شلاق میزد
و دیگری بر پاها و شکمش کمربند
YOU ARE READING
My little flower boy | VKOOK
Fanfictionپسرک گل فروش من [ تکمیل شده ] تهیونگ بعد از مدت ها دوری به خاطر کارش به خونه برمیگرده، چی میشه اگه بفهمه جونگ کوک کوچولوش دیگه مثل قبل نیست و نمیخوادش ؟ ژانر : romance, dram ، angst __________________________________ ساقه های زخمی ات را بغل...