part4(کیک شکلاتی با تزئین اسمارتیز)

142 31 14
                                    

قبل شروع پارت،لطفا تو چنل تلگرام جوین شید،اونجا وایب های فن فیک آپلود میشه:)♡
فقط کافیه آدرس زیر رو :

skz_ficme

سرچ کنید:)

Pov Felix

سری تکون دادم و برای تاکییدش لبخندی روی لبم نشوندم به امید این که دوباره مثل پارسال همه چیز درست بشه و دیگه خبری از صدای پیانوی کذایی نباشه.
بلخره به کتاب فروشی مینهو رسیدی.
جیسونگ مشتاقانه جلو در کتابخونه که بزرگ روش نوشته شده بود " مینی مینی" وایساد و بعد از حفظ کردن حالاتش در رو باز کرد و در با صدای زنگوله به مینهو خبر داد که ما اینجاییم.
مینهو عینکشو از چشم برداشت با لبخند گرم صمیمیش ازمون استقبال کرد.

مینهو:سلام،خیلی وقته ندیدمتون

کتابش رد با گذاشتن بوک مارکی بست.
باز هم لحنش صمیمی بود و هنوز مغازه پر شده بود از بوی قهوه و کتاب با مقدار کمی نم بارون که معلوم بود خود مینهو تازه مغازه رو باز کرده شاید مینهو تنها فردی بود که من راحت میتونستم بعد جیسونگ پیشش خودمو نشون بدم احساساتم،عصبانیت،ناراحتی،شادی،یا هرچیز دیگه ایی رو و بهم مینهو میگفت که مث خورشید میدرخشم و البته باعث حسودی جیسونگ می‌شد و باعث می‌شد تا چند ساعت جیسونگ خودشو واسم بگیره و بخواد تا بهش بگم اونم مثل اون فندوق تو عصر یخبندان تک و منحصر به فرده.
مینهو از جاش بلند شد و سمت مبل های چرم قهوه تیره ایی رفت که گوشه مغازه گذاشته بود رفت
مینهو:خب بشینید و بگید دنبال چی میگردید و چه ژانری میخواید
بعد از حرفش سمت اشپزخونه کوچیکی رفت که پشت مغازه بود.
مثل همیشه حرف زدن درمورد کتاب رو با پرسیدن ژانرش شروع میکرد،اکثر فروشنده ها فقط دنبال اینن که کتاب رو بفروشن و برن پی زندگیشون،ولی مینهو اینطور نبود،اون کتاب هاشو بچه خودش میدونست و با حساسیت به بقیه میداد تا بقیه بخونن و بهش برگردونن و یا به بقیه میفروختشون
جیسونگ زود از من و با صدای بلندتر جوری که مینهو بشنوه جواب داد.

جیسونگ:شاید ی رمان رمانتیک فرانسوی؟

مینهو حالا با سینی از چای به سمت ما اومد و سینی رو اول سمت جیسونگ و بعد سمت من گرفت و رو به روی ما روی مبل نشست.

مینهو:دزیره نه؟

جیسونگ:شاید

جیسونگ زیاد از حد عشق رمان و کتابای درامایی رو داشت و خب نمیشد کاریش کرد

فلیکس:دزیره زیاد از حد دراماتیکه.
جیسونگ:ولی قشنگه

فلیکس:کتابای آگاتا رو ترجیح میدم

مینهو:هرکسی نظری داره لیکسی .

سمت یکی از قفسه ها رفت و چندتا کتاب ازش برداشت و هرکدوم رو سمت یکیمون گرفت.

مینهو:اینجا همه چی داریم پس بحث نکنید.

دوباره لبخند زد
می‌شد فهمید که جیسونگ محو مینهوعه و مینهو هم قصد نداره نگاهای جیسونگ رو بی پاسخ بزاره

°present but without a body °Donde viven las historias. Descúbrelo ahora