سلام زیبارویان:))))
وانشاتی که گذاشته شد رو خوندید؟:)خوشحال میشم از اونم حمایت کنید:))چنل تلگراممون: https://t.me/skz_ficme
_________
ی دیقه،دو دیقه،پنج دیقه،خبری نشد که نشد
ولی صدای پا میومد،یکی داشت میومد بالا، به امید این که بچه ها باشن خواستم حرفی بزنم که فلیکس با حرکت ناگهانی که زد دهنمو به سریع ترین شکل ممکن بست.
انگار بهم برق وصل کردن،نفهمیدم چه اتفاقی داره میوفته.
فلیکس با چشمای بسته شده که به شدت روی هم فشارشون میداد داشت منو میبوسید
چشمام رسما از حدقه درومده بود،این...این فلیکسه؟آخه....فقط میتونم بگم وات د فاک،حتی از شدت تعجب نمیتونم پسش بزنم...شاید نمیخوام پس بزنم و ربطی به تعجب نداره.
پشتم به پله ها بود نمیتونستم ببینم کی پشتمه فقط مغزم درگیر بوسه ایی بود که از طرف فلیکس داشت روی لبام کاشته میشد تا مثلا نشون بده که داره منو عاشقانه میبوسه.
دلم میخواد منم بوسه های شیرینی روی لباش بکارم.ولی این کار درستیه که منم اونو ببوسم؟خب آخه منم دلم میخواد ببوسمش،خیلی ظلمه که اون من و لبای منو به بازی بگیره ولی من نتونم این کارو کنم،منم دلم میخواد بیشتر از این طعم لباشو حس کنم.
در نتیجه هرکی پشتم هست از بچه ها نیست و فقط ی گزینه میمونه،آقای چوی مچمونو گرفته.
چوی:آقایون میشه بپرسی اونجا دقیقا چخبره؟
فلیکس ازم جدا شد و دستشو گذاشت رو شونم
فلیکس:متاسفم،لطفا...لطفا دست یه سرش کن هیونجین
بلخره از شوکی که داشتم درومدم و سری تکون دادم،فلیکس اینکاروکرده بود که بهونه داشته باشیم،واو چه هوشمندانه.دستی آروم به سرش کشیدم که طبیعی تر همه چیز رو جلوه بدم که اره چقدر همو دوست داریم،آخه لعنتی من تازه اومدم اینجا.
ولی بلخره تصمیم گرفتم رو به سرایدار عزیز جناب چوی بچرخم.
فلیکس رو پشتم قایم کردم که بیشتر از این خجالت نکشه.
هیونجین:اععع سلام آقای چوی،چیزی شده؟
چوی:هوانگ!من باید ازتون بپرسم چیزی شده یا نه،ساعت نزدیک چهاره و تو با اون فردی که نمیدونم کیه و فقط به لطف چراغ قوه گوشیت معلوم که موهای طلایی داره اومدی بالا،البته ما اینجا فقط لی فلیکس مو طلایی رو داریم،پس لی فلیکس بیا بیرون و مثل بچه گربه پشت هیونجین قایم نشو
از شدت حرف زدن چوی با اون صدای سنگین و البته گوش خراشش، حس میکردم قراره سردرد عجیبی رو تجربه کنم.
YOU ARE READING
°present but without a body °
Romanceهوانگ هیونجین،کسی که با زحمت زیادی تونسته رشته مورد علاقشو تو بهترین دانشگاه سئول قبول بشه،ولی تو روز ثبت نام خوابگاه خواب میمونه و مجبور میشه به یکی از قدیمی ترین خوابگاهها بره. جایی که از اولین قدمی که داخلش گذاشت متوجه عجیب بودن مکان و افرادش شد...