سلام دونه برفام:))))))
عزیزدلم یککایی شد و همش بخاطر حضور و حمایت شماست که این فیکشن داره همینطور بزرگ بزرگتر میشه:))))
مرسی که هستید:)واقعا نمیدونم چطوری باید ذوقمو تخلیه کنم:))))))میدونم فردا وقت آپ بود ولی انقدر ذوق کردم که ترجیح دادم همین امروز آپ کنم:)))))
بمونید برام:)))))لطفا چنل تلگرامم بیاید:))♡♡♡♡
https://t.me/skz_ficme
_____________________________________
در واقع من واسه هیونجین بیشترگارد میگیرم.پس نمیشه گفت بی حسم چون گارد میگیرم،نمیدونم حس عجیبی به هوانگ دارم،اون معادلات منو بهم میریزه.
وقتی رسیدیم پایین زودتر از من در رو زد،عصبیه،حتما عصبیه خودش صبح گفت به پسرا علاقه ایی نداره و من دقیقا شب این حرفش تا ناموس لباشو به بازی گرفتم تا صداش درنیاد،فلیکس خنگ،حتما الان داره ازم چندشش میشه،چه غلطی کنم الان؟Pov Hyunjin
انقدر خسته بودم که دلم میخواست زودتر برم تو تخت عزیزم،در واحد رو زدم و منتظر موندم در باز شه،نمیخواستم به فلیکس نگاه کنم،اینطوری برای جفتمون بهتر بود نه اون خجالت میکشد،نه من مجبور بودم تا قبل از خواب به اتفاق افتاده فکر کنم،ترجیحمیدم بخوابم و وقتی بیدار شدم به اتفاق افتاده فکر کنم،الان فقط خواب.
در باز شد و قیافه ترسیده جیسونگ نمایان شدجیسونگ:خوبید شما؟؟بیاید تو بدویید
بی هیچ حرفی وارد واحد شدیم،جیسونگ مثل جوجه افتاد دنبالمون تا خیالش راحت شه که آقای چوی مارو نخورده.
بنگچان و سونگمین نبودنهیونجین:اون دو نفر کجان؟منظورم بنگ چان و سونگمینه
جیسونگ: نمیدونید اینجا چیشد،به محض این که شما رفتید چوی اومد بالا اول اون دوتا رو فرستاد سوئیت خودشون و بعد سراغ شمارو گرفت و ما گفتیم فلیکس حالش بد شد رفتن هوا خوری.نمیدونم از کجا فهمید که درجا اومد بالا،حتی به چانگبین و جونگینم پرید و پاچشونو گرفت
فلیکس:چیکار به اون دوتا داشت؟یعنی چی بهشون گفت؟
رفتم تو اتاقم،حالا به جیسونگ چی بگیم؟اصن جیسونگ هیچی به بقیه چی بگیم؟بگیم اره،فلیکس ترسید و منو بوسید؟دستی تو موهام کشیدم،چرا قلبم با یادآوری فلیکس و بوسش انقدر تند میزنه؟هیونجین داری از دست میری سر ی بوسه.
خب شاید طبیعیه،من تا به حال بوسه ایی نداشتم،البته این که تاحالا قرار نذاشتم هم بی تاثیر نیست.
YOU ARE READING
°present but without a body °
Romanceهوانگ هیونجین،کسی که با زحمت زیادی تونسته رشته مورد علاقشو تو بهترین دانشگاه سئول قبول بشه،ولی تو روز ثبت نام خوابگاه خواب میمونه و مجبور میشه به یکی از قدیمی ترین خوابگاهها بره. جایی که از اولین قدمی که داخلش گذاشت متوجه عجیب بودن مکان و افرادش شد...