Part 15 ( درخشش زیر دونه های برف)

91 21 41
                                    

سلام سلاممم،حال شما؟؟

مثل این‌که چنلو پیدا نکردید اسکرین میزارم ازش

مثل این‌که چنلو پیدا نکردید اسکرین میزارم ازش

Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.

https://t.me/skz_ficme
@skz_ficme

__________________________

هیونجین:سلام آقای چوی

فلیکس با تعجب دستمو فشار داد و با چشمایی درشت نگاهم کرد.

فلیکس:چیکار میکنی؟دیشبو یادت رفته؟

با چشمایی ریز شده و لبخند ریزی گوشه لبم و با شیطنت نگاهش کردم.هی فلیکس؟به چی داری فکر میکنی؟

هیونجین:پس داشتی به دیشب فکر میکردی که اینطوری خجالت کشیدی؟هوم،اعتراف کن.

گونه‌هاش بیشتر رنگ  قرمز به خودشون گرفتن و نفسی بیرون داد که بخاطر سرمای هوا به بخار تبدیل شد.
لی‌فلیکس هر لحظه ممکنه انقدر گونه‌هاتو ببوسم که صدای اعتراضت توی خوابگاه بپیچه و ابرومو پیش بقیه به فاک بدی.
لباش به اعتراض باز شد و اخماشو تو هم کشید.

فلیکس:چی میگی تو؟وای چوی اومد خودت جمعش کن.

وقتی چوی نزدیک میشد به وضوح رنگش عوض شد و دوباره سرشو‌ توی شالگردن مخملیش فرو کرد و درباره احساس کردم پروانه‌های تو دلم شروع به پرواز کردن و کارخونه شکلات سازی تو دلم شروع کرد به ساخت شکلات های شیری و فندوقی.
رومو سمت چوی کردم و دست فلیکسو محکم تر گرفتم.
سینمو جلو دادم و سعی کردم ریلکس باشم و یهو سکته نکنم یا حتی یهو قاتل چوی نشم.

چوی:سرحالی هیونجین،البته منم جات باشم سرحال میشم.

شروع شد،الان میمردی تیکه نندازی؟؟؟یجوری رفتار میکنه انگار سینگل الدائم بوده.
لبخند الکی زدم.نمیبینی بچه خجالت کشیده پشتم قایم شده؟فلیکس کمی دستمو فشار داد و شروع کرد آروم غرغر کردن و فقط صدای جوجه تازه بدنیا اومده میداد.
ولی فلیکس جان میخوای دستمو بشکونی خودتو منو راحت کنی عزیزدلم؟ول کن استخونام خورد شد مرد.
چوی پیر خرفت خاک بر سر همش تقصیر توعه حتی اگر الان فلیکس منو بی دست کنه هم تقصیر توعه.
نظرم به گوشای گربه ایی که از جیب جلوی کاپشن سرمه‌اییش بیرون زده بود جلب شد.
کمی خم شدم و چشمامو ریز کردم به جیبش خیره شدم.

°present but without a body °Onde histórias criam vida. Descubra agora