سلام زیبارویانم حال شما؟
آقا ما ی چنل تو تلگرام داریم پذیرای حضور گرم شما،اونجا فیکشن های دیگه هم آپ میشه که خوندنشون خالی از لطف نیست.@Skz_ficme
این تگ ما،تشریف بیارید ی شام و شیرینی در خدمتتون باشیم
خیلی حرف زدم،بریم واسه پارت امشب.
___________________________________
این که جیسونگ نمیخواسته کسی از موضوع خبر دار بشه یکم شک بر انگیز بود و فقط داشته تحمل میکرده و همچنین،آقای لنسی فکر نکنم هیچوقت وارد اون تيمارستان شده باشه ولی از کجا این اطلاعات رو میدونه،اون حتی میدونسته اون دختر زیبا بوده و همچنین میدونسته بعد از اون دختر خودکشی ها صورت گرفته.
هیونجین:آقای لنسی،اون دقیقا از کجا این همه اطلاعات رو میدونه؟میگی اون به کره اومده،پس در نتیجه اون ی خارجی هست،ی خارجی که تازه وارد کره شده چرا باید درمورد حتی زیبایی اون دختر خبر داشته باشه؟
حالا نتها من،بلکه هممون تو فکر فرو رفتیم،نیاز دارم چانگبین هم الان اینجا باشه،دلم میخواد اون هم حرف بزنه،اون آخرین نفری بوده که به اینجا پیوسته،و همچنین اون دو نفر،سونگمین و بنگچان.
سرمو بالا آوردم که مصادف شد با باز شدن دهن جونگین برای زدن حرفی، ولی پنجره ها با شدت زیادی به هم کوبیده شده بود،هوا سرد بود و من مطمئنم پنجره ها رو بستیم.
با تعجب که توش ترس غوطهور بود به هم نگاه کردیم
جیسونگ:صدا....صدای چی بود؟مگه پنجره ها بسته نبودن؟
فلیکس سری تکون داد
میتونم قسم بخورم که هنوز این چیزا حتی برای اینایی که نزدیک یکسال اینجان تازگی داره چه برسه به من که تازه دیشب رسیدم
جیسونگ نامطمئن سری تکون داد و دست فلیکس رو رها کرد،فلیکس بلند شد و بلیزش رو مطمئن کرد و دوباره راهی که از اتاق تا حال رو یکبار طی کرده بود رو این دفعه از حال تا اتاق طی کرد.
منم از جام بلند شدم
هیونجین:منم اتاق جونگین و چانگبین و جیسونگ رو چک میکنم.
این که جفتمون ی حرف رو زدیم و این حرف برمیگشته به این که وضعیت عادیه از جنبه ایی ترسناک بود.
ما صدای کوبیده شدن پنجره شنیدیم در صورتی که پنجره ها بسته بود و دقیقا زمانی اتاق افتاد که ما درباره دختر عاشق پیشه اون تيمارستان قدیمی حرف میزدیم.
فلیکس ترس و خطر رو حس کرده بود،این رو میشد از تغییر رنگ پوستش و چشمای نگرانش فهمید.
ولی نمیخواست نشون بده که چقدر نگرانه،فلیکس نگرانی چی هستی که قرار نیست بیانش کنی؟
فلیکس سمت پسرا رفت این دفعه سرجای من نشست و من ترجیح دادم وایساده به جمعشون ملحق شم.
در سکوت وایساده بودیم که در واحد با پیچیدن کلید باز شد و بعد از چند ثانیه قامت چانگبین با دستای پر از خرید نمایان شد.
سمت اشپزخونه رفت و وایساده رو روی کانتر گذاشت و سمت ما برگشت.
چانگبین:چرا انقدر بهم ریخته ایید؟چیزی شده؟
جونگین شروع به تعریف ماجرا شد،از اول شروع به حرف زدن کرد
و حالا چانگبین کنار من وایساده بود و ژاکت چرمش رو به دسته مبل ولو کرده بود.
زبونی به لبش کشید و انگار فکری به سرش زده باشه سرشو بالا گرفت.
چانگبین:بیاید امشب بریم بالا
حرفی یهویی زد که باعث شد چشمای همه ما گشاد تر از حالت عادی شه
بریم بالا؟اونم امشب؟اگر واقعا آدم مسلح باشه و به کسی اسیب بزنه،اونجا همه چی دیگه بدتر میشه.
این تصمیم یهویی چانگبین ریسک زیادی داره ولی به امتحانش می ارزه.
جونگین:یادت نیست اون دفعه نگهبان مچمونو گرفت؟
پس قبلا یبار خواستن برن بالا و چوی جلوشونو گرفته بوده؟
چانگبین:این دفعه حواسمونو جمع میکنیم هوم؟سمت جونگین برگشتم
جیسونگ:چرا واقعا تو توی اون دو دفعه گذشته نیومدی باهامون و ترجیح دادی بمونی پایین و از زود برگشتنمون هم تعجب نکردی.
پس فلیکس هیچوقت باهاشون بالا نرفته بود،اونا دوبار رفتن بالا ولی دلیلی که جونگین گفته بود رو فقط یکبار میشد بیان کرد پس دلیل دوم برای منع کردن بالا رفتن چی بود.
هیونجین:دلیل دوم چی بوده؟جونگین فقط ی دلیل آورد
جیسونگ:ما دو شب پشت هم رفتیم بالا
هیونجین:احمقانست.
جیسونگ:آره میدونم
فلیکس: جیسونگ من فقط خریت نمیکنم ،اگر ی درصد ی روح یا جن یا هرچیز دیگه باشه ممکنه بد تموم شه.
حق باهاش بود،فلیکس مثلا قوی بود ولی داره از ترس میشکنه ولی باید بریم بالا،اصلا نمیتونم از بالا رفتن بگذرم،و فلیکس باید با ما بیاد بابد با ترسش رو به رو شه
هیونجین:امشب هممون میریم بالا فلیکس
حالا انگار از این حرف ناراحت شد بود و سریع میخواست جوابمو بده
دهنشو باز کرد که حرفی بزنه ولی با صدای زنگ دهنش بسته شد و چانگبین ازم خواست که در رو باز کنم منم سری تکون دادم و سمت در واحد رفتم و در رو باز کردم
با دو چهره ناشناخته مواجه شدم،دو مرد یکی عضله ایی و یکی یکم لاغر تر از اون.
این دوتا همون بنگچان و سونگمین نیستن؟یا بهتر بگم آدمای جدید برای من؟حالا بحث اصلی اینه کدوم بنگچانه و کدوم سونگمین....__________
جماعتا سلام
حال شما؟(بالا میدونمپرسیدم دلم خواست دوباره بپرسم)
لطفا ووت و کامنت فراموش نشه
هرگونه غلط املایی رو به بزرگی خودتون ازش بگذرید^^دوست دار و داداش شما EL(دیگه سابق نیست)
ESTÁS LEYENDO
°present but without a body °
Romanceهوانگ هیونجین،کسی که با زحمت زیادی تونسته رشته مورد علاقشو تو بهترین دانشگاه سئول قبول بشه،ولی تو روز ثبت نام خوابگاه خواب میمونه و مجبور میشه به یکی از قدیمی ترین خوابگاهها بره. جایی که از اولین قدمی که داخلش گذاشت متوجه عجیب بودن مکان و افرادش شد...