Pov Hyunjin
رنگ نگاهش تغيير كرده بود،رنگى از نفرت و خشم،حالا انگار فليكس از كالبد يك فرشته به كالبد يك فرد جهنمى انتقال پیدا كرده بود، اين نفرت از كجا سرچشمه ميگيره لى فليكس؟ وقتشه بيشتر بشناسمت،تو زيادى گنگى،دقيق مثل x توى رياضى!!!
تصمیم گرفتم به حرف بیام و علامت سوالای تو سرمو به جواب برسونم.هیونجین:چرا فکر میکنی ماشینت الان زیرپای بقیست؟یا حتی فروخته شده؟
درسته شاید انتظار بیخودیه که بهم بگه،ولی حداقل تیری تو تاریکیه.
سمتم برگشت،دیگه خبری از آتیشی که تو چشماش شعله میکشید و اون تیله های هیزم رو توی خودش میسوزوند نبود،حالا چشماش به سردی برف در حال بارش بود،با نگاهش یخ بستم،سرمای هوا دربرابر سرمای چشم های فلیکس تقریبا هیچ بود.
آب دهنش رو قورت داد و لب به سخن باز کرد.فلیکس:چون...هیچی ولش کن اهمیت نداره،اع بلخره تاکسی اومد.
حرفشو تصمیم گرفت که نصفه رها کنه،و صاف بایسته و منتظر باشه تا تاکسی بهمون نزدیک تر بشه.
این نصفه گذاشتن جواب بدجوری وجودمو قلقلک میده که بیشتر تو زندگی فلیکس سرک بکشم و بیشتر بخوام بشناسمش.
شاید الان نگه،ولی ی روز بلخره بیرون میریزه دیگه.
دستی برای تاکسی تکون دادم که بایسته،به محض ایستادن تاکسی،فلیکس در عقب رو باز کرد و سوار شد و منم کنارش نشستم.
خواستم دهن باز کنم تا اسم دانشگاه رو بگم ولی فلیکس زودتر از من این کار رو کرد و من فقط دهنمو مثل ی ماهی باز و بسته کردم و سرمو به شیشه تکیه دادم.حس ضایع شدن داشتم.
معدم میسوخت و اسیدشو به سمت گلو و دهنم پرتاب میکرد و میخواست با این کار بهم بفهمونه که: "هی احمق تو هنوز هیچی تو من نریختی و اگر تا ساعات آینده چیزی بهم نرسونی خودتو میخورم و تجزیه میکنم."
چطور میتونستم چیزی بخورم وقتی جونگین اون شکلی جلوم ظاهر میشد یا وقتی فلیکس یهو شروع به حرف زدن میکنه و چند ثانیه بعدش مثل روحی که تو برزخه،تو خلسه فرو میره و دیگه حرف نمیزنه؟یا چطور چیزی بخورم وقتی محل زندگیم تبدیل به یک اتاق فرار هیجان انگیز شده که هر لحظه ممکنه یکی با چاقو بیاد بالا سرم.
فکر و خیال رو پس زدم،ولی فقط این موضوعات نبود که باعث میشد احساس کنم کولهباری از سنگ روی سرم دارم حمل میکنه،فکر خواب دیشبمم که فلیکس چطور جلوی چشمم به قتل رسید هم درحال تجزیه سلولهای خاكستری مغزم بود.
گوشیم رو از جیبم بیرون کشیدم و وارد مرورگر شدم و عبارت "تعبیر مرگ معشوق" رو سرچ کردم از وقتی یادمه مادرم به تعبیر هر خوابی خیلی اعتقاد داشت پس برای یبارم که شده میخوام تعبیر خوابمو ببینم.
چند ثانیه نگذشت که سایت های مختلفی درباره این موضوع روی اسکرین گوشی به نمایش گذاشته شد،از روی عادت وارد اولین سایت شدم و شروع کردم به خوندن :
《اگر در خواب شما معشوق شما در وضعیت مرگ قرار دارد، این خواب به معنی این است که شما از آخرین فرصتتان برای محبت و نزدیکی با این فرد استفاده نکردهاید؛ به عنوان نمونه، ممکن است زمان کافی برای صحبت کردن و رویارویی با این فرد وجود نداشته باشد. بنابراین، این خواب به شما یادآوری میکند که وقتی قلبی از بهترین دوستان و عشق حس شود، باید برای حفظ آن اقدام کنید.》
KAMU SEDANG MEMBACA
°present but without a body °
Romansaهوانگ هیونجین،کسی که با زحمت زیادی تونسته رشته مورد علاقشو تو بهترین دانشگاه سئول قبول بشه،ولی تو روز ثبت نام خوابگاه خواب میمونه و مجبور میشه به یکی از قدیمی ترین خوابگاهها بره. جایی که از اولین قدمی که داخلش گذاشت متوجه عجیب بودن مکان و افرادش شد...