Pov Hyunjin
برگشت به خوابگاه خودش ی پروسه طولانی بود.این که تاکسی پیدا نمیکردیم و دوساعت منتظر بودیم ی تاکسی رد شه و این وسط هر ماشینی که رد میشد یک دور پاچه های مارو آبیاری میکرد و ما هر لحظه منتطر بودیم پاچه هامون گل بدن رو اعصاب ترین قسمت بود.ولی خب بلخره تونسته بودیم خودمونو به خوابگاه برسونیم و حداقل یکم استراحت کنیم البته از وقتی اومدیم فلیکس تصمیم گرفت بخوابه و حتی وقتی برای ناهار جونگین رفت بیدارش کنه با جیغ جیغ فلیکس رو به رو شد که اعلاممیکرد میخواد به خواب عزیزش ادامه بده.
جوری که فلیکس روی خوابش غیرت داره مطمئنم روی چیز دیگه ایی نداره.
موقع ناهار ماجرای بار روگفتم و البته این که سونا هم همراهمون میاد.
ماجرای بار باعث خوشحالی پسرا شده بود ولی وقتی موضوع اومدن سونا رو فهمیدن اخما تو هم کشیده شد.
مخصوصا اخمای چانگبین که اولین نفر توهم کشیده شد و حتی از سر میز بلند شد و رفت داخل اتاقش و تا یساعت بعد که جونگین رفت پیشش از اتاقش بیرون نیومد.
نمیفهمم چرا همه با سونا مشکل دارن،بنظر میرسید دختر خوبی باشه ولی در هرصورت باید بفهمم این نفرت همگانی نسبت به دختری که بنظر مظلوم میرسید از کجا منشا میگیره.
الان ساعت نزدیک 7 بود و دیگه حتی اگر فلیکس هم نمیخواست باید بیدار میشد.
مگه مسخره باباشیم؟باید بیدار شه که بریم خوشگذرونى،من جشنمو میخوام!
نگاهی به جماعت تو خونه که هرکدوم روی ی مبل افتاده بود نگاه کردم،سونگمینی که تو اغوش بزرگ چان رها شده بود،جونگین و چانگبینی که توگوشی بودن و جیسونگی که به صفحات کتابش زل زده بود،از اینا آب گرمنمیشه،خودم باید دست به کار شم.
گوشیمو روی مبل پرت کردم و از جام بلند شدم.
سمت اتاق رفتم و آروم در رو باز کردم که باعث شد نور داخل سالن از لای در به صورت بی نقص فلیکس بیوفته.
اوه،خدای من،اون مثل ماه کامله،میدرخشه،کک و مکاش مثل جای شهاب سنگا به روی تن بی نقص ماهه،مژههای بلندی داره،فلیکس از اعماق جایی فراتر از بهشت روی زمین فرستاده شده.
این اعترافیه که خودم در جانب خودم میکنم،فلیکس از هر انسانی که دیدم یا بهتر بگم از هر موجودی که دیدم زیباتره انگار خدا ریز به ریز صورت فلیکس رو بوسیده.داخل اتاق رفتم و با قدم های آروم سمت فلیکس قدم برداشتم.
گوشه تخت جا گرفتم و آروم دستمو روی شونه های پوشیده شدش.
به آرومی تکونش دادمهیونجین:فلیکس..
بازدمی بیرون داد و یکم تو جاش تکون خورد وپلکش شروع به لرزیدن کرد.
دوباره شونشو تکون دادم البته با ضرب بیشتری ولی بدون صدا زدنش.
پلکاش آروم باز شد و بهم زل زد.فلیکس:حتی با نور کم هم میتونم تشخیصت بدم،برو افتخار کن
اوه،معلومه که افتخار میکنم فلیکس!
هیونجین:نمیخوای بیدار شی که بریم بودن منو کنار خودت جشن بگیری؟؟
YOU ARE READING
°present but without a body °
Romanceهوانگ هیونجین،کسی که با زحمت زیادی تونسته رشته مورد علاقشو تو بهترین دانشگاه سئول قبول بشه،ولی تو روز ثبت نام خوابگاه خواب میمونه و مجبور میشه به یکی از قدیمی ترین خوابگاهها بره. جایی که از اولین قدمی که داخلش گذاشت متوجه عجیب بودن مکان و افرادش شد...