Part 7(تغییر مود فلیکس؟)

127 20 7
                                    

در رو باز کردم
با دو چهره ناشناخته مواجه شدم،دو مرد یکی عضله ایی و یکی یکم لاغر تر از اون،فردی که عضلاتی تر بود لباس حلقه‌ایی سفیدی با شلوار مشکی به تن داشت و فرد نسبتا کوچیکتر تیشرت سفیدی با شلوار سرمه ایی به تن داشت.
این دوتا همون بنگچان و سونگمین نیستن؟یا بهتر بگم آدمای جدید برای من؟حالا بحث اصلی اینه کدوم بنگچانه و کدوم سونگمین...
مردمک چشمم بینشون رد و بدل می‌شد تا بلخره یکیشون شروع به حرف زدن کرد
چان سمتش خم شد با لبخندی که از روی ذوق بود به سونگمین نگاه کرد ولی با نگاه تیزی که سونگمین بهش انداخت خودشو جمع کرد و صاف وایساد.
هیونجین:درسته،من هیونجینم....فکر کنم باید بگم بیاید تو..نه؟
سونگمین سری تکون داد و با تشکر زیر لبی و زودتر وارد شد از چان با ضربه آرومی به شونم وارد این واحد خفقان آور شد و پشتت چان با ی لبخند ریز وارد شد.
در رو بستم و پشت سر اونها وارد پذیرایی کوچیک اتاق شدم.بنگچان انقدر جسته ورزشکاری داشت که سونگمینی که جلوش راه می‌رفت رو نمیشد دید.
چان به محض دیدن پسرا با صدایی بلند شروع به حرف زدن کرد
چان:سلام به همگی،حالتون چطوره؟
چان انرژی زیادی رو تو خودش بنظرم جا داده،ی انرژی که حس میکنم تو هیچکدوم از افراد این خوابگاه نیست.
بعد از شنیدن صدای چان،همه جز فلیکس به تکون دادن سر اکتفا کردن و فقط فلیکس بود که به سمت سونگمین و چان قدم برداشت و چان رو مثل ی مجسمه الهه یونانی بسیار زیبا که انگار برای فلیکس از طلا ساخته شده بود رو به اغوش کوچیکش کشید.
چه صمیمی.
چقدر دلم میخواد برم فلیکس رو ازش جدا کنم و بهش بگم"من انقدر خودمو کشتم تا اون روی خوبتو نشون بدی و تو باز مثل ی بچه سگ که تازه یاد گرفته چطوری به دشمنش حمله کنه،بهم حمله میکنی ولی میای ایشونو بغل میکنی،خجالت نمیکشی جناب لی فلیکس درخشان که با هرکدوم از تارای موهات منو به جنون میکشونی و کاری میکنی که فکر کنم ی فرد در چه حد میتونه زیبا باشه؟"
ناخودآگاه گوشه لب بالام بالا رفت که اینکار باعث شد تو سرم سیلی محکمی به خودم بزنم.
هوی هیونجین عادی رفتار کن،این ضایع بازیا چیه آخه.

به سونگمین نگاه کردم و سونگمین با لبخند بزرگی داشت بهشون نگاه میکرد
سونگمین:دو دیقه بهش نچسب،خودت مگه ناموس نداری مرتیکه کله زرد؟
رگه های خنده از صدای سونگمین به گوش همه ما می‌رسید. این که سونگمین فقط داره شوخی میکنه و قصدی نداره که اون ها رو از هم جدا کنه یا مانع رابطه دوستانه بینشون بشه.حالا الان این فلیکس بود که سر از شونه پهن چان برداشته بود و قصد کرده بود جواب سونگمین رو بده.فلیکس از بغل چان بیرون اومد و سر تعظیم به سونگمین فرود آورد.
فلیکس:چشم امپراطور،امر دیگه ایی ندارین؟
صدای فلیکس،حرکاتش،همه این ها کنار چان و سونگمین نشان دهنده این بود که چقدر فلیکس پیش این دو نفر حس شوخ طبعی داره درسته،من برای اولین بار فلیکس رو از اعماق وجودش شاد دیدم.
لبخندش از چشماش،از کک و مکایی که مثل خاک های تمیز بهشتی روی گونه های برجستش پخش شده بود،از موهایی که به رنگ طلایی درآورده بود تا به خورشید ثابت کنه اون زیباتره، همگی اینها به قدری زیبا بود که زبون هر انسانی رو قاصر میکرد.
آه،لی فلیکس چیکار کردی با من که اینطوری درحال وصف زیباییاتم؟
فهمیدم چند دیقه هست که وایسادم و زل زدم به فلیکس سرمو تکون دادمو دوباره نگاهمو به جمع دادم انقدر درگیر و غرق تو زیبایی های تموم نشدنی فلیکس بودم که نفهمیدم حالا همه جایی از مبل ها جا گرفتن و اونها درحال حرف زدنن بجز چانگبین که سکوت کرد بود و اون به من زل زده بود و وقتی نگاهم به نگاهش قفل شد نگاهشو ازم گرفت.
سری برای بار دوم تکون دادم تا بتونم شروع به حرف زدن کنم،وسط بحثشون که بنظر برمی‌گشت به دختری که تو خیابون از چانگبین خوشش میومد و سونگمین بشدت دلش‌ میخواست دختر رو به چانگبین قالب کنه پریدم
هیونجین:ما شب میخوایم بریم طبقه بالا
با حرف یهویی من جمع سکوت کرد و یسری با تعجب و سونگمین با شادی و فلیکس با کلافگی بهم زل زد.
سونگمین:ایول
فلیکس با شنیدن حرف سونگمین انگار آتیشی تر شد قیافه پوکر که ته چهره تخس نشون دهنده این اتیش درونش بود،فلیکس تخس،تخس فلیکس،اصلا نباید بهت گفت لی.تو بجای لی تو شناسنامت باید به تخس فلیکس تغییر اسم بدی
فلیکس:چی میگی سونگمین؟ایول؟
ای سونگمین رو گرفت و سمت من برگشت و با اخم ریزی بهم زل زد.
فلیکس:هیونجین فکر کنم گفتم که اون بالا ممکنه خطرناک باشه دیگه؟یادمه سرش تاکید زیادی داشتم
با قیافه وادفاکی یا بهتر بگم با قیافه ایی که "تخس فلیکس تو قرار نیست تصمیم منو برگردونی"بهش نگاه کردم.
چان:بنظر من بهتره دوباره بریم بالا،ریسکش زیاده،ممکنه گیر بیوفتیم یا حتی ممکنه اون بالا به شهادت برسیم ولی می‌ارزه،میتونیم تو اعلامیه مرگمون بزنیم"شهادت در راه کشف طبقه سوم"
چان و من بعد از حرفش خنده ایی که کردیم که با اعتراض فلیکس تصمیم گرفتیم خفه خون بگیریم.
فلیکس:اصلا شوخی قشنگی نیست چان اصلا
چان:فلیکس ما نمیتونیم هرشب با ترس و لرز بخوابیم بنظرت بهتر نیست واقعا بریم بالا و ببینیم چخبره؟
فلیکس کمی تو فکر فرو رفت و نگاهی گذرا به همه انداخت و نفسی بیرون داد.
فلیکس:باشه
وات؟؟ این الان گفت باشه؟مرتیکه جوجه طلایی مگه من مسخره دستای کوچولو توام؟دوساعت داشتی با من لج میکردی حالا زارت به چان بگی باشه؟؟؟خب نمیتونستی از اول این باشه رو به ما بگی؟
فلیکس نگاهی بهم انداخت و فهمید در چه حد نگاه پاره کننده ایی بهش دارم
فلیکس:هی،هوانگ هیونجین فلفل قرمز،اونطوری نگاهم نکن خب منطقی گفت
هیونجین:هی،لی فلیکس جوجه طلایی،من خودمو زدم تو در و دیوار و هزارتا دلیل و منطق کشیدم وسط که بریم بالا،نتها من بلکه همه و تو آخرش با دوتا جمله از طرف چان و ی نفس گرفتن و بیرون دادن،زارت گفتی باشه؟مرتیکه مسخره کردی مارو؟
حرفامو تند تند به زبون می‌آوردم و به قیافه فلیکسی زل زدم که فاصله ایی با پاشیدن از خنده نداشت.با دیدن این که داره خندش میگیره از طرفی عصبی تر شدم که منو مسخره دستاش کرده و از طرفی آروم تر شوم وقتی لبخندی رو دیدم که به هزار زحمت درحال کنترل بود که به قهقه تبدیل نشه.
جیسونگ:خوردیش هیونجین،آروم باش
چانگبین:یکم دیگه ادامه می‌داد میتونستی رکورد بهترین رپرو بزنی
چانگبین و جیسونگ با صدایی که معلوم بود داره از خنده دریده میشه جمله رو به زبون آوردن.
چند ثانیه گذشت .حالا جو آروم تر شده بود و سونگمین برای گفتن حرفی دست دست میکرد و می‌شد این رو از چشماش خوند.
سونگمین:اهم،حالا دو دیقه میشه حواستون به من باشه؟
همه ما سمت سونگمین چرخیدیم تا بفهمیم چه موضوعی هست که باعث شده سونگمین با لبخندی ملیح نگاهشو بین ما و چان رد و بدل کنه
سونگمین:حقیقتا بعد از چند وقت،دیشب تصمیم گرفتم به خودم و چان ی فرصت برای شروع ی رابطه جدید و زندگی بهتر بدم....میخواستم دیشب بهتون بگم ولی گفتم شاید خواب باشید.
سونگمین بعد حرفش اصلا خجالت نکشید اتفاقا خیلی راحت زل زد به همه و این اتفاق خوبی بود از‌ آدمای خجالتی خوشم نمیاد
نگاهم بین همه رد و بدل شد تا واکنششونو ببینیم انگار اتفاق شوک برانگیزی بود ولی وقتی به سمت فلیکس بگشتم دیدم که به وضوح نور چشمای فلیکس روبه تاریک شدن بود ولی باز لبخندی به پهنی صورتش زد و شروع مرد دست زدن
اینجا ی خبرایی هست یا من دارم اشتباه میکنم؟

_______

جماعتا سلام
حالتون چطوره؟
تلگراممون هستید؟؟؟

https://t.me/skz_ficme

اسکیزمویرا پذیرای وجودتونه:))

ووت و کامنت فراموش نشه دونه‌های برف

داداش شما EL

°present but without a body °Donde viven las historias. Descúbrelo ahora