part 18 (کافه‌کتاب)

113 26 60
                                    

سونا:کجا میرید؟
حالا سونا با لبخند پهن تری داشت بهمون نگاه میکرد.الان واسم چیزی مهم نیست فقط میخوام بدونم کجای فلیکس درد میکنه.

فلیکس:میخوایم بریم خونه و شب بریم بار.میخوای توهم بیای؟

الان فلیکس سونا رو به جشن شبانه ما دعوت کرده؟ولی فلیکس از لحنش موقع معرفی من معلوم بود علاقه ایی به حضور سونا نداره ولی چیشد الان بشدت مشتاقه برای اومدن سونا به جمع هفت نفره شبانمون.
اگر فلیکس این رو میخواد من حرفی ندارم.‌
سونا با لبخندی که حالا بیشتر شده بود سری تکون داد و خوشحال ار از قبل جواب داد.

سونا:آره حتما منم میام،ساعت چند؟

بابا زن ما ی تارف زدیم تو چرا جدی میگیری؟چرا نیشت انقدر گشوده شد؟تروخدا منظورت چیه از این که قراره بیای؟
سعی کردم جلوی تعجب کردنمو بگیرم‌و واکنشی از خودم نشون ندم و عادی برخورد کنم که وای چقدر از اومدنش الان تو دلم(شما جای دیگه در نظر بگیرید)عروسیه!

فلیکس:ساعت هفت،بار بورا،آدرسشو واست میفرستم.

ستاره ها از چشمای سونا به بیرون باریدن و با خوشحالی محض جواب داد.
سونا:عالیه

دیگه تحمل این فضا برام سخت تر از هرچیزیه،بسه دیگه وقت رفتنه.

هیونجین:ما دیگه میریم خدافظ

دست فلیکسو محکم‌تر گرفتم و دنبال خودم کشیدم.حتی اجازه خدافظی به سونا ندادم.
نمیخواستم بیشتر از این فلیکس رو تو سرما نگهدارم،دلم میخواد زودتر ببرمش ی کافه گرم که سرما بیشتر از این به بدنش هجوم نبره‌ به اندازه کافی سرما رو از دست‌هاش احساس میکردم و حس میکردم اگر بیشتر از توی این سرما نگهش دارم دیگه کنارم انسانی به اسم فلیکس ندارم و درواقع دیگه فقط مجسمه یخی از فلیکس دارم و این واقعا قلبمو به رنج میاره.
از محوطه دانشگاه خارج شدیم که سریع برگشتم سمت فلیکس‌.

هیونجین:کجات درد میکنه؟هوم؟پات پیچ خورده؟برف رفته تو کفشات؟بگو دیگه‌‌...

در حینی که سوالا رو پشت سر هم ردیف میکردم و تند تند صحبت می‌کردم و درواقع درحال بازجویی از فلیکس درمورد سلامت بدنش بودم خم شدم و بعد جلوی پاهای فلیکس زانو زدم و شروع به چک کردن بدنش کردم.سرمای برف به زانوهام هجوم اورد ولی مگه مهمه؟
ولی اگر پاهاش درد داشته باشه باید چیکار کنم...؟

Pov Felix

از دانشگاه بیرون اومدیم،واقعا از هیونجین ممنونم که سونا رو پیچوند.
درسته من امشب سونارو به جمعمون دعوت کردم ولی دلیل این کارم این بود که بهش بفهمونم که نباید به هیونجین چشم داشته باشه.
هيونجين متعلق به یک نفره و اون یک نفر منم حتی اگر بهم حسی نداشته باشه بازم اجازه نمیدم باکسی بجز من باشه.
من آدم خودخواهی نیستم یا حتی شکام،ولی سر هیونجین آدمی میشم غیرقابل تحمل،آدمی که فقط قد دراز کرده و تعصبش مثل تعصب یک بچه سر عروسکشه،هیونجین عروسک چینی و شکستنی منه!

°present but without a body °Donde viven las historias. Descúbrelo ahora