پارت۱

186 15 6
                                    

سلام امیدوارم لذت ببرید

......

هوسوک:
دیگه امیدی به زندگی ندارم من نابود شدم چند ماهه که نابود شدم میدونید از کجا از همون جایی که  پدر منو مجبور به ازدواج کرد
میشه گفت به خاطر سهام و حریص بودنش هه زیادی خنده داره ......

فلش بک دو ماه پیش
هوسوکpov:
با صدای ساعت بالا سرم از خواب میپرم و به ساعت نگاه می‌کنم وبا جیغ میگم: ای وای خواب موندم که، سریع از جام پا میشم و یه دوش سریع میگیرم . وقت ندارم چیزی بخورم پس بیخیال میشم و با خودم میگم یه چیزی تو دانشگاه میخورم . سوار ماشین میشم و گاز میدم تا زودتر به دانشگاه برسم. جلو در دانشگاه پارک می‌کنم و پیاده میشم وارد محوطه میشم و جین و جمیمن و البته برادر رو مخشون رو میبینم ، بعد از سلام و احوال پرسی به یونگی میرسم و طبق معمول بهم تیکه میندازه دیگه عادت کردم البته یه وقتهایی هم جوابشو میدم با هر تیکه اش قلبم میشکنه ولی به رو نمیارم درسته خیلی وقته رو دومین یا شاید اولین آدم عوضی دانشگاه کراشم. ( خوشبختانه هیچکس نمیدونه)

با جین و جیمین و یونگی دور میز نشستیم و حرف میزنیم که ی صدای رو مخ توجه‌مون رو جمع میکنه

سه جین:سونبببببهههه

(بله خایه مال رو مخ یونگی میدونید چی عجیبه یونگی هم باهاش خوب برخورد میکنه بعضی وقتی فک می‌کنم شاید واقعا باهمن و ازین فکر قلبم آتیش میگیره )

سه جین دست یونگی رو میگیره با هم به سمت محوطه می‌رن به جیمین نگاه می‌کنم و میبینم ناراحته سعی می‌کنم مشکلش رو بفهمم.

هوسوک: جیمین حالت خوبه؟

جیمین: .....

هوسوک :جیمین؟

جیمین:.....

جین با داد میگه:جججججییمیننننن

جیمین :چیه هیونگ چرا داد می‌زنی؟.

جین:درد چیه این همه صدات کردیم .

جیمین : ببخشید هیونگ نشنیدم .چی کار داشتید؟.

هوسوک: بازم تهیونگ و کوک اذیتت کردن؟.

جین: وای باید گوش اینا رو بپیچونم

جیمین با ترس میگه : نهههه ، ب..ه او..نا چه؟ هوسوک هیونگ تو یه چیزی بگو.

هوسوک: با اینکه یکیشون برادرمه ولی حق با جینه اونا همش اذیتت میکنن و تو هم زیادی واکنش نشون میدی ، اونا میتونن در رده بندی عوضی بودن شماره ی ۳ و۴ رو داشته باشن.

اجبار/سپWhere stories live. Discover now