پارت ۱۹

79 15 7
                                    

اعضا نگاهی بین هم رد و بدل می‌کنند و بلاخره جیهوپ میگه : من درو باز میکنم.

اعضا با سر تایید میکنن ، جیهوپ از جاش پا‌ میشه و به سمت در میره و در باز میکنه اون اطراف رو مدتی نگاه میکنه ولی کسی رو نمیبینه و می‌خواد درو ببنده و بره تو که چشمش به باکس قرمز جلوی در میوفته از روی کنجکاوی برش میداره و وارد خونه میشه...

یونگی: کی بود؟

هوبی: کسی نبود ، فقط این باکس جلو در بود .

نامجون جلو میاد و جعبه ی قرمز که با ربان مشکی تزئین شده بود رو نگاه میکنه .

تهیونگ: بیاین بازش کنیم.

جونگکوک جعبه رو برمیدارم و شروع به باز کردنش میکنه . آروم رو جعبه رو بر میداره .........

نامجون : چی ؟ یه انگشتر و یه دستبند؟؟

تهیونگ: ا-اونا .. مال جیمینه

جین: از کجا میدونی ؟؟

تهیونگ: انگشترو من خریده برای تولدش ..میخواستم .. بهش بدم

جونگکوک: دستبندم ... من خریده بودم

نامجون: چرا باید اینارو برامون بفرسته ..

یونگی جعبه رو بر میداره و به پشتش نگاه میکنه و میگه: اینجا یه نامه ست.

————————————————————————-

بیخودی دنبالم نگردید تا من نخوام پیدام نمیکنید......

این مساویه با= هشدار ۲ و آخرین  برای هوسوک

Mfsu

—————————————————————————

هوسوک : گیج شدم منظورش چیه؟؟

جین: وایسید ، اگه شما اون انگشتر و دستبندو نداده بودید به جیمین پس این MFSU  تو خونه شما بوده و اونا رو برداشته..

تهیونگ: صبر کن.. چی؟

جین: پس احتمال اینکه تو خونه ماهم بره زیاده...

نامجون: بدویید باید بریم...

یونگی: جیهوپ تو اینجا بمون حواست به خونه باشه.. ممکنه کسی که جیمین رو گرفته اینجا هم بیاد در ضمن تو زیاد قاطی نشو

جیهوپ: اوکی شما برید

اعضا باهم به سمت در راه میوفتند ، صدای بسته شدن در و موتور ماشینشون گویای رفتنشونه .
بعد رفتن بقیه جیهوپ به عکسا و به مدارک شرکت نگاه میکنه. و سعی میکنه یه چیزی بفهمه . اما چیزی دستگیرش نمیشه جیهوپ یاد باکس میوفته که جلوی در خونه بود ...
به طبقه ی بالا میره و وارد اتاق یونگی میشه و با استفاده از لپ تاپ یونگی سعی میکنه وارد دوربین های خونه شه . پس از زدن رمز های مختلف  بلاخره رمز درست رو پیدا میکنه و وارد میشه و سعی میکنه دوربین هارو چک کنه اما چیز عجیبی پیدا میکنه .

جهیوپ به خودش: دوربین های اون ساعت از کار افتاده بودن . اما از ..از کار انداختن اونا -بدون استفاده از لپ تاپ یونگی..غیر ..غیر ممکنه اگه هم هکش کنن یون سریع متوجه میشه...  وایسا نکنه .. نکنه هنوزم یکی ا-اینجاست؟

جیهوپ با ترس از جا پا میشه و اما سریع پاش به صندلی گیر میکنه و به زمین میوفته و چشمش به دستبندی که رو زمین بود میوفته .دستبند رو برمیدارم و میشینه و با ترس بهش نگاه میکنه .

جیهوپ: اینکه .. اینکه دستبنده ............

جیهوپ با احساس نزدیک شدن کسی نا خدا گاه به پشت سرش نگاه میکنه و با ترس سعی میکنه عکس العمل نشون بده و نا خداگاه دستشو جلو میاره و سعی میکنه جلوی برخورد شئ رو بگیره و موفق هم میشهو مقاومت میکنه اما اون شخص با اونیکی دستش ضربه محکمی میزنه و باعث میشه که هوسوک با احساس سردرد زیادی به زمین میوفته ولی همون لحظه شخص مایکروسافت در میاره و هوسوک چهره شخص رو میبینه .

و همونجورکه چشماشو میبنده آروم میگه : درس حدس ..زده بودم..

و بیهوش میشه و سرش یه ذره خون میاد .

ناشناس رو به خودش : جانگ هوسوک تو زیادی باهوش بودی ، از اولم نباید پی قضیه رو میگرفتی،... اما دیگه دیره ..

و ....

————————————-

Lee hong-gi still

هرچند خیلی دردناکه

انگار قلبم نمیزاره بری

فکر میکنم فقط باید یه عشق وجود داشته باشه

شک دارم  قلبم عوض بشه

عشقی که فقط برای تو حفظ کردم

فک نمیکنم قلبم عوض بشه

عشقی که فقط برای تو حفظ کردم

حالا بلاخره میتونم بهت بگم

دوستت دارم.........

—————————————————

خب متاسفانه انه فردا مدرسه و .....

اجبار/سپTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon