سلامی دوباره
احتمالا دو یا سه تا پارت بیشتر نمونده ،لطفا بزنید رو ستاره اون گوشه:یونگی با ترس از ماشینش پیاده میشه و کلیدش در میاره و سعی میکنه کلیدش رو وارد کنه و در خونه رو باز کنه اما از شدت استرس حتی جای کلید رو هم تشخیص نمیداد و بعد کلی تلاش وارد خونه میشه و با داد فریاد میزنه ،
یونگی: هوسوککککک؟؟؟؟؟ هوسوک ؟
یونگی از اتاق خودش و طبقه اول شروع کرد و تا اتاق زیر شیروونی حتی اتاق خدمتکارا هم زیر رو کرد ، حتی چند بار هم نزدیک بود از پله ها بیوفته.
یونگی بعد چند دقیقه نا امید شد و از پله ها پایین اومد ولی همچنان داد میزد: هوسوکا !!!!
نامجون بعد از چک کردن خونه خودشو و جین ، همراه جین به سمت خونه یونگی و هوسوک راه افتادند و قرار بود تهکوک هم بعد انجام کارشون همونجا بیان . نامجون ماشین رو تو پارکینگ پارک کرد و پیاده شد و بعد از قفل کردن ماشین به سمت خونه راه افتاد ، اما تا فاصله ی دور تر از خونه ،صدای داد یونگی که اسم هوسوک رو صدا میزد حتی تو فاصله ی دور از خونه هم شنیده میشد .
نامجون نزدیک در شد خواست در بزنه که دید در خونه بازه و وارد شد .جین با وحشت نامجون رو کنار زد و وارد شد: چیشده ؟؟؟هوسوک خوبه؟
یونگی: هیونگ هوسوک نیستش ،،،،، ن- نیستش
نامجون: چییییییییی؟ یعنی چی نیستش؟
یونگی: نمیدونم ، دوساعت پیش بهش زنگ زدم ...بعدش دیگه هرچی زنگ زدم جواب نداد منم نگران شدم گفتم بیام که ببینمش اما...نبود...
نامجون: اوکی اروم باش ......
یونگی: هیونگ ...یکی یه آدرس برام فرستاده ..بیا باید باید برم به تهیونگ و جونگکوک هم خبر بده .
نامجون: باشه ادرسو برام بفرست .
یونگی آدرس رو برای نامجون فرستاد و به سمت آدرس راه افتاد تا اونجا حدود یک ساعت راه بود و یونگی با سرعت زیادی رانندگی میکرد تا سریع برسه .
POVهوسوک:
هوسوک با سر درد عجیبی چشماش رو باز کرد . توی اتاق تاریکی روی زمین سردی افتاده بود ، پنجره ی کوچک گوشه ی اتاق که نور آفتاب ازش بیرون میومد نشون میداد هنوز شب نشده . دستاش به هم بسته شده بود و در حال مرور اتفاقات بود که در باز شد و شخصی وارد اتاق شد.
سه جین: خب بلاخره بیدار شدی ؟
هوسوک: ودف!
سه جین: هیششش ،، زیاد حرف نزن ، کسی که قراره بمیره حرف نمیزنه.
هوسوک:همه ی اینا زیر ..زیر سر تو بود ؟
سه جین: چیه؟ فک کردی از یونگی راحت می گیذرم؟
ببین بزار بهت بگم چه اتفاقی میوفته ..اول اینکه من این کارو تنها انجام ندادم و اون نامه هایی هم که گفته بود به تو آسیب نمیزنه رو من ننوشته بودم ، اگه دست من بود به جا ی جیمین همون اول تو رو میگرفتم و همینجا تو رو میکشتم اما به دلایلی نمیتونم اما نگران نباش مطمئن باش تا فردا میمیری! بعد هم من همه چی رو میندازم گردن شریک جرمم و فرار میکنم و از اینجامیرم و خب یونگی هم که اونو مقصر همه چی میدونه ، پس اونو میکشه و بعد از مرگش برمیگردم و میرم پیش یونگی مظلوم نمایی میکنم و دوباره عاشق ﺧدوم میکنمش ،همین.هوسوک: هه، تو خیلی احمقی که فکر کردی یونگی قراره عاشقت شه..
سه جین خنده ای از روی عصبانیت کرد و گفت: هعی، یه بار عاشق شده چرا دوباره نشه؟
هوسوک: بس کن امگا جفتمون میدونیم اون از اولم عاشقت نبود فقط دلش برات..
سه جین :خفه شو!
جلو اومد و چونه ی یونگی رو گرفت و گفت:قرار بود فردا بمیری ، ولی چون خیلی پر رویی امروز میمیری!
و بعد سیلی محکمی به هوسوک زد و چسب برداشت و رو دهنش کشید .
سه جین : هه افرین همینجوری خفه بمون!
و به سمت در رفتو و از اتاق خارج شد و درو پشت سرش بست، بعد از اینکه از اتاق خارج شد بازوش توسط شخصی گرفته شد.
میون: کدوم گوری بودی؟پیش هوسوک بودی؟ اگه بشنوم اذیتش کردی به یونگی همه چیه میگم.
سه جین: عوضی دستمو ول کن، برو بگو برو بگو دیگه ، اما
بنظرت بعدش یونگی زندت میزاره؟————————————————————
بچه ها حمایت کنید حمایت دارت قبل خیلی کم بود کلا چند پارت مونده
YOU ARE READING
اجبار/سپ
Fanfictionکیم هوسوک پسری که خیلی وقت بود عاشق عوضی ترین آدمی که میشناخت شده بود ولی کسی ازین موضوع چیزی نمیدونست چی میشه اگه آقای مین بخاطر جمع کردن گند کاری پسرش ، یونگی و هوسوک رو مجبور به ازدواج کنه؟! کاپل اصلی:سپ کاپل فرعی: ویمینکوک،نامجین پایان یافته