پارت ۲۰

80 16 6
                                    

سلامی دوباره
احتمالا دو یا سه تا پارت بیشتر نمونده ،لطفا بزنید رو ستاره اون گوشه:

یونگی با ترس از ماشینش پیاده میشه و کلیدش در میاره و سعی میکنه کلیدش رو وارد کنه و در خونه رو باز کنه اما از شدت استرس حتی جای کلید رو هم تشخیص نمیداد و بعد کلی تلاش وارد خونه میشه و با داد فریاد میزنه ،

یونگی: هوسوککککک؟؟؟؟؟ هوسوک ؟

یونگی از اتاق خودش و طبقه اول شروع کرد و تا اتاق زیر شیروونی حتی اتاق خدمتکارا هم زیر رو کرد ، حتی چند بار هم نزدیک بود از پله ها بیوفته.

یونگی بعد چند دقیقه نا امید شد و از پله ها پایین اومد ولی همچنان داد میزد: هوسوکا !!!!

نامجون بعد از چک کردن خونه خودشو و جین ، همراه جین به سمت خونه یونگی و هوسوک راه افتادند و قرار بود تهکوک هم بعد انجام کارشون همونجا بیان . نامجون ماشین رو تو پارکینگ پارک کرد و پیاده شد و بعد از قفل کردن ماشین به سمت خونه راه افتاد ، اما تا فاصله ی دور تر از خونه ،صدای داد یونگی که اسم هوسوک رو صدا میزد حتی تو فاصله ی دور از خونه هم شنیده می‌شد .
نامجون نزدیک در شد خواست در بزنه که دید در خونه بازه و وارد شد .

جین با وحشت نامجون رو کنار زد و وارد شد: چیشده ؟؟؟هوسوک خوبه؟

یونگی: هیونگ هوسوک نیستش ،،،،، ن- نیستش

نامجون: چییییییییی؟ یعنی چی نیستش؟

یونگی: نمیدونم ، دوساعت پیش بهش زنگ زدم ...بعدش دیگه هرچی زنگ زدم جواب نداد منم نگران شدم گفتم بیام که ببینمش اما...نبود...

نامجون: اوکی اروم باش ......

یونگی: هیونگ ...یکی یه آدرس برام فرستاده ..بیا باید باید برم به تهیونگ و جونگکوک هم خبر بده .

نامجون: باشه ادرسو برام بفرست .

یونگی آدرس رو برای نامجون فرستاد و به سمت آدرس راه افتاد تا اونجا حدود یک ساعت راه بود و یونگی با سرعت زیادی رانندگی میکرد تا سریع برسه .

POVهوسوک:

هوسوک با سر درد عجیبی چشماش رو باز کرد . توی اتاق تاریکی روی زمین سردی افتاده بود ، پنجره ی کوچک گوشه ی اتاق که نور آفتاب ازش بیرون میومد نشون میداد هنوز شب نشده . دستاش به هم بسته شده بود و در حال مرور اتفاقات بود که در باز شد و شخصی وارد اتاق شد.

سه جین: خب بلاخره بیدار شدی ؟

هوسوک: ودف!

سه جین: هیششش ،، زیاد حرف نزن ، کسی که قراره بمیره حرف نمیزنه.

هوسوک:همه ی اینا زیر ..زیر سر تو بود ؟

سه جین: چیه؟ فک کردی از یونگی راحت می گیذرم؟
ببین بزار بهت بگم چه اتفاقی میوفته ..اول اینکه من این کارو تنها انجام ندادم و اون نامه هایی هم که گفته بود به تو آسیب نمیزنه رو من ننوشته بودم ، اگه دست من بود به جا ی جیمین همون اول تو رو میگرفتم و همینجا تو رو میکشتم اما به دلایلی نمیتونم اما نگران نباش مطمئن باش تا فردا میمیری! بعد هم من همه چی رو میندازم گردن شریک جرمم و فرار میکنم و از اینجامیرم و خب یونگی هم که اونو مقصر همه چی میدونه ، پس اونو میکشه و بعد از مرگش برمیگردم و میرم پیش یونگی مظلوم نمایی میکنم و دوباره عاشق ﺧدوم میکنمش ،همین.

هوسوک: هه، تو خیلی احمقی که فکر کردی یونگی قراره عاشقت شه..

سه جین خنده ای از روی عصبانیت کرد و گفت: هعی، یه بار عاشق شده چرا دوباره نشه؟

هوسوک: بس کن امگا جفتمون میدونیم اون از اولم عاشقت نبود فقط دلش برات..

سه جین :خفه شو!
جلو اومد و چونه ی یونگی رو گرفت و گفت:

قرار بود فردا بمیری ، ولی چون خیلی پر رویی امروز میمیری!

و بعد سیلی محکمی به هوسوک زد و چسب برداشت  و رو دهنش کشید .

سه جین : هه افرین همینجوری خفه بمون!

و به سمت در رفتو و از اتاق خارج شد و درو پشت سرش بست، بعد از اینکه از اتاق خارج شد بازوش توسط شخصی گرفته شد.

میون: کدوم گوری بودی؟پیش هوسوک بودی؟ اگه بشنوم اذیتش کردی به یونگی همه چیه میگم.

سه جین: عوضی دستمو ول کن، برو بگو برو بگو دیگه ، اما
بنظرت بعدش یونگی زندت میزاره؟

————————————————————

بچه ها  حمایت کنید حمایت دارت قبل خیلی کم بود کلا چند پارت مونده

اجبار/سپWhere stories live. Discover now