پارت۱۷

104 13 25
                                    

جین: وا- وایسید جیمین کجاست؟

هوسوک: مگه پیش تهکوک نبود؟

تهکوک: چی ؟؟؟؟ ما... چی من حتی یادم نمیاد کی آخرین بار دیدمش.فکر کردیم پیش بقیه است!

یونگی: ای خار فکرتونو گاییدم ، مگه اتاقش با شما یه جا نبوددد؟

تهیونگ: چرا ولی ، اون وسایلش مرتب بود ما هم فکر کردیم خودش جمع کردههه.

نامجون : فاک . بدویید این اطرافو ببینید .

بعد حرف نامجون هر کس یه تیکه از خونه و حیاط رو میکردم و بعد مدتی دوباره برمیگردند.

نامجون : چی شد ، پیدا کردید؟

سپ: نه خونه رو کامل گشتیم.

تهکوک: ما هم حیاط رو گشتیم .

جین با داد از اتاق بیرون میاد : بچه ها من یه ، چیزی پیدا کردم .

:چی ؟ ببینم.

نامجون: یه عکس جیمین؟

جین: پشتشو ببین .
—————————————————————————
.
.
.
.مین شوگا،من با برادرت کاری ندارم اونو همینجوری گرفتم تا حساب کار دستت بیاد، تقاص کار ها تو از برادرت نه ، از خودت میگیرم .
.
و خب هه یه ترسی هم برای تهکوک باشم که حواسشون به رفتارشون با جیمین باشه!
.
.نامجون، قراره همه کار هایی که کردی رو تلافی کنم . خوشحال باش و حواست به امگات باشه چون...... بزار نترسونمت نمیدونیم چی ممکنه پیش بیاد.
.
.
.و در آخر هوسوک ، عزیزم تو تو این موضوع دخالت نکن، تو رو دوست دارم  ، نمیخوام اتفاقی برات بیوفته! و خیالت راحت به خاطر تو هم که شده به جیمین آسیب نمیزنم . ( دمت گرم واقعا🙄)و یونگی تو خیلی خوشانسی که امگات هه البته فعلا ، هوسوکه چون اگه اون هرزه( سه جین ) امگات بود تا الان کشته بودمش.
.
.فعلا تنها کاری که باید بکنید اینه که برگردید سئول بقیه کار ها رو باهاتون هماهنگ میکنم.
.
.
.Mfsu (امضا مثلا).
—————————————————————————

یونگی عصبانیت از چشماش میباره و به هوسوک میگه : تو این مردکو میشناسی؟

هوسوک: معلومه که نه!

یونگی: خفه شو ، پس چه جوری آنقدر در موردت میدونه؟

هوسوک: حواست باشه داری با کی حرف می‌زنی ، نمیخوام قاتلت شم در ضمن معلوم نیست تو گذشته چه غلطی کردی که این داداشمون افتاده دنبالمون.

تهیونگ شروع به شکستن وسایل خونه میکنه .

نامجون با داد: همه آروم باشید .

جونگکوک: هیونگ ، دیدی در مورد جیمین چجوری نوشته بود ؟
چجوری آروم باشیم.

هوسوک با عصبانیت : جیمین به شما مربوط نیست ،

تهیونگ: منظورت چیه؟

هوسوک: بخدا اگه اسم جیمین رو بردارید میکشمتون!

جونگکوک با اعصبانیت فرمون هاشو پخش میکنه : هوسوک ، بس کن ما هم به اندازه ی تو و یا حتی بیشتر نگرانشیم !

هوسوک احساس سرگیجه میکنه و یونگی متوجه میشه*

یونگی جلو میاد و میگه : کیم جونگکوک اگه به آزاد کردن فرمون هات ادامه بدی تو ازینجا سالم بیرون نمیری!

نامجون : بسس کنید.
قدرت صدای نامجون به قدری زیاد بود که حنی ستون ها هم لرزیدند.

نامجون : ببینید ما هممون الان نگرانیم ولی بحث کردنمون هیچی رو حل نمیکنه ، هوسوک ببین اون دوتا  با جیمین بد رفتاری کردند ، اما الان وقتش نیست باشه؟ اون ها هم نگران جیمین اند  در ضمن جونگکوک تو نمیتونی با فرمون هات جین و هوسوک رو ضعیف کنی باشه؟ اونا امگا آن درسته اما از تو بزرگترند و خیلی هم قوی آن ، اوکی؟

جونگکوک: باشه من معذرت میخوام .

جین با دمپایی میزنه تو سر جونگکوک و میگه : خوشم اومد.

نامجون : خب حالا پاشید بریم . عجله کنید باید زودتر جیمین رو نجات بدیم .

—————————————————————————

بفرمایید

لطفا حمایت کنید و نظر بدید و اینکه به نظرتون گروگان گیر جیمین کیه؟

کاورووو پسر کیوتم

اجبار/سپDonde viven las historias. Descúbrelo ahora