جین: وا- وایسید جیمین کجاست؟
هوسوک: مگه پیش تهکوک نبود؟
تهکوک: چی ؟؟؟؟ ما... چی من حتی یادم نمیاد کی آخرین بار دیدمش.فکر کردیم پیش بقیه است!
یونگی: ای خار فکرتونو گاییدم ، مگه اتاقش با شما یه جا نبوددد؟
تهیونگ: چرا ولی ، اون وسایلش مرتب بود ما هم فکر کردیم خودش جمع کردههه.
نامجون : فاک . بدویید این اطرافو ببینید .
بعد حرف نامجون هر کس یه تیکه از خونه و حیاط رو میکردم و بعد مدتی دوباره برمیگردند.
نامجون : چی شد ، پیدا کردید؟
سپ: نه خونه رو کامل گشتیم.
تهکوک: ما هم حیاط رو گشتیم .
جین با داد از اتاق بیرون میاد : بچه ها من یه ، چیزی پیدا کردم .
:چی ؟ ببینم.
نامجون: یه عکس جیمین؟
جین: پشتشو ببین .
—————————————————————————
.
.
.
.مین شوگا،من با برادرت کاری ندارم اونو همینجوری گرفتم تا حساب کار دستت بیاد، تقاص کار ها تو از برادرت نه ، از خودت میگیرم .
.
و خب هه یه ترسی هم برای تهکوک باشم که حواسشون به رفتارشون با جیمین باشه!
.
.نامجون، قراره همه کار هایی که کردی رو تلافی کنم . خوشحال باش و حواست به امگات باشه چون...... بزار نترسونمت نمیدونیم چی ممکنه پیش بیاد.
.
.
.و در آخر هوسوک ، عزیزم تو تو این موضوع دخالت نکن، تو رو دوست دارم ، نمیخوام اتفاقی برات بیوفته! و خیالت راحت به خاطر تو هم که شده به جیمین آسیب نمیزنم . ( دمت گرم واقعا🙄)و یونگی تو خیلی خوشانسی که امگات هه البته فعلا ، هوسوکه چون اگه اون هرزه( سه جین ) امگات بود تا الان کشته بودمش.
.
.فعلا تنها کاری که باید بکنید اینه که برگردید سئول بقیه کار ها رو باهاتون هماهنگ میکنم.
.
.
.Mfsu (امضا مثلا).
—————————————————————————یونگی عصبانیت از چشماش میباره و به هوسوک میگه : تو این مردکو میشناسی؟
هوسوک: معلومه که نه!
یونگی: خفه شو ، پس چه جوری آنقدر در موردت میدونه؟
هوسوک: حواست باشه داری با کی حرف میزنی ، نمیخوام قاتلت شم در ضمن معلوم نیست تو گذشته چه غلطی کردی که این داداشمون افتاده دنبالمون.
تهیونگ شروع به شکستن وسایل خونه میکنه .
نامجون با داد: همه آروم باشید .
جونگکوک: هیونگ ، دیدی در مورد جیمین چجوری نوشته بود ؟
چجوری آروم باشیم.هوسوک با عصبانیت : جیمین به شما مربوط نیست ،
تهیونگ: منظورت چیه؟
هوسوک: بخدا اگه اسم جیمین رو بردارید میکشمتون!
جونگکوک با اعصبانیت فرمون هاشو پخش میکنه : هوسوک ، بس کن ما هم به اندازه ی تو و یا حتی بیشتر نگرانشیم !
هوسوک احساس سرگیجه میکنه و یونگی متوجه میشه*
یونگی جلو میاد و میگه : کیم جونگکوک اگه به آزاد کردن فرمون هات ادامه بدی تو ازینجا سالم بیرون نمیری!
نامجون : بسس کنید.
قدرت صدای نامجون به قدری زیاد بود که حنی ستون ها هم لرزیدند.نامجون : ببینید ما هممون الان نگرانیم ولی بحث کردنمون هیچی رو حل نمیکنه ، هوسوک ببین اون دوتا با جیمین بد رفتاری کردند ، اما الان وقتش نیست باشه؟ اون ها هم نگران جیمین اند در ضمن جونگکوک تو نمیتونی با فرمون هات جین و هوسوک رو ضعیف کنی باشه؟ اونا امگا آن درسته اما از تو بزرگترند و خیلی هم قوی آن ، اوکی؟
جونگکوک: باشه من معذرت میخوام .
جین با دمپایی میزنه تو سر جونگکوک و میگه : خوشم اومد.
نامجون : خب حالا پاشید بریم . عجله کنید باید زودتر جیمین رو نجات بدیم .
—————————————————————————
بفرمایید
لطفا حمایت کنید و نظر بدید و اینکه به نظرتون گروگان گیر جیمین کیه؟
کاورووو پسر کیوتم
ESTÁS LEYENDO
اجبار/سپ
Fanficکیم هوسوک پسری که خیلی وقت بود عاشق عوضی ترین آدمی که میشناخت شده بود ولی کسی ازین موضوع چیزی نمیدونست چی میشه اگه آقای مین بخاطر جمع کردن گند کاری پسرش ، یونگی و هوسوک رو مجبور به ازدواج کنه؟! کاپل اصلی:سپ کاپل فرعی: ویمینکوک،نامجین پایان یافته