هوسوک: نهیونگی:: ببخشید ولی این اصن تصمیم تو نیست!
یونگی اومد و کنار تخت نشست .
هوسوک: میدونستیی چقدر رومخی؟
یونگی: اره .آدم رو مخ دوست نداری؟
هوسوک : نه
یونگی: پس قراره برا من تبعیض قائل شی!
هوسوک: هه به همین خیال باش .
یونگی: هستم!
هوسوک:ساکت باش میخوام بخوابم.
یونگی: شما امر کن!
هوسوک آروم چشمام رو بست و کل شب به حرفایی که یونگی بهش زده بود فکر کرد ، به اینکه اونم هوسوکو میخواسته و این باعث میشد قلب امگا تندتر و محکم تر از همیشه بکوبه ،اما هوسوک نمیخواست آنقدر زود اتفاقات رو فراموش کنه و یونگی ببخشه بخاطر همین از یونگی وقت خواست تا به اتفاقات فکر کنه.
یونگی کل شب کنار امگا نشست و حواسش بهش بود تا حالش بد نشه و ازش مراقبت میکرد و مدام دمای بدنش رو چک میکرد ، میخواست تلافی بد بودن باهاش تو این چند وقت رو در بیاره و نزدیکای صبح بلاخره خوابش برد.
یونگی صبح چشماشو باز کرد و هوسوک رو تو تخت ندید با سرعت از پله ها پایین رفت و با سروده خواب الو آنقدر تند رفت که تو پله ها پاش گرفت و افتاد .
قیافه اعضا:...........
نامجون: چه مرگته بچه!
یونگی: ه-هوسوک کجاست؟
هوسوک میاد جلو
یونگی: اوه فاک ترسیدم .
تهیونگ : مشخصه، خیالت راحت امگات رو نمیخوریم.
یونگی: جرأت داری بهش دست بزن، تهیونگ تو خیلی رو مخمیا ، دیروزم یادم نرفته.
جونگکوک: هیونگ مگه ته ته چی گفت؟
یونگی: از دوست پسرت دفاع نکن داداشمو بهتون نمیدماا!!
تهیونگ: کی گفته داداشتو میخوایم؟
هوسوک: راست میگه کی جیمین خواست ؟
تهکوک نیشخند رضایت مند میزنه.
هوسوک: البته بخوانشم من نمیدمش، لیاقتشو ندارن اخه.
تهیونگ : مگه ما چه مونه؟
جین: چه تون نیست؟
جیمین: هوسوک هیونگ حتی اگه بخوای منو بدی هم من قبول نمیکنم چون این دوتا تایپم نیستن!
جین: نه خوشم اومد دست پرورده ی خودمی، ورلد واید هندسام یونو؟
یونگی: فک کنم پام پیچ خورده.
هوسوک: عه راست میگی تو افتاده بودی .
هوسوک با نگرانی جلو اومد و پای بونگی رو گرفت و گفت: خیلی درد میکنه؟
یونگی : اره ، ولی یه کار هست که خوبش میکنه ،
آروم جلو رفت و گونه ی هوسوک رو بوسید ، هوسوک از خجالت قرمز شد .
اعضا:......
هوسوک: خیلی بیشوری یونگی!
یونگی: خب خواستم خوبش کنم.
تهیونگ: خب بسته پاشید بریم صبحونه.
یونگی چشماش رو محکم میبنده: تهیونگ یکی از همین روز ها قاتلت میشم زمان بندیت عالیه!
تهیونگ : اینو تعریف در نظر میگیرم
همینجوری که داشتن حرف میزدن صدای بلندی کل خونه رو برداشت.
یونگی داد زد : بچه ها پناه بگیرید .
یونگی هوسوک رو برد و پشت مبل برد و خودش روش خوابید.
تهکوک زیر میز رفتند و نامجینم رفتند پشت کنسول .
صدای شلیک همینجوری ادامه داشت ( سپ تو همون پوزیشن😅)
———————————
توجه کنید بالا نگفتم جیمین کجاست یعنی کجاستتتت؟؟؟؟؟
تولد یونتانمون مبارکککککک
حمایت یادتون نرههههه ، باشه؟
کاوروووو پسر کیوتمو ببیبنیدددد
YOU ARE READING
اجبار/سپ
Fanfictionکیم هوسوک پسری که خیلی وقت بود عاشق عوضی ترین آدمی که میشناخت شده بود ولی کسی ازین موضوع چیزی نمیدونست چی میشه اگه آقای مین بخاطر جمع کردن گند کاری پسرش ، یونگی و هوسوک رو مجبور به ازدواج کنه؟! کاپل اصلی:سپ کاپل فرعی: ویمینکوک،نامجین پایان یافته