پارت ۱۵

98 16 19
                                    


هوسوک: نه

یونگی:: ببخشید ولی این اصن تصمیم تو نیست!

یونگی اومد و کنار تخت نشست .

هوسوک: میدونستیی چقدر رومخی؟

یونگی: اره .آدم رو مخ دوست نداری؟

هوسوک : نه

یونگی: پس قراره برا من تبعیض قائل شی!

هوسوک: هه به همین خیال باش .

یونگی: هستم!

هوسوک:ساکت باش میخوام بخوابم.

یونگی: شما امر کن!

هوسوک آروم چشمام رو بست و کل شب به حرفایی که یونگی بهش زده بود فکر کرد ، به اینکه اونم هوسوکو میخواسته و این باعث می‌شد قلب امگا تندتر و محکم تر از همیشه بکوبه ،اما هوسوک نمیخواست آنقدر زود اتفاقات رو فراموش کنه و یونگی ببخشه بخاطر همین از یونگی وقت خواست تا به اتفاقات فکر کنه.

یونگی کل شب کنار امگا نشست و حواسش بهش بود تا حالش بد نشه و ازش مراقبت میکرد و مدام دمای بدنش رو چک میکرد ، میخواست تلافی بد بودن باهاش تو این چند وقت رو در بیاره و نزدیکای صبح‌ بلاخره خوابش برد.

یونگی صبح چشماشو باز کرد و هوسوک رو تو تخت ندید با سرعت از پله ها پایین رفت و با سروده خواب الو آنقدر تند رفت که تو پله ها پاش گرفت و افتاد .

قیافه اعضا:...........

نامجون: چه مرگته بچه!

یونگی: ه-هوسوک کجاست؟

هوسوک میاد جلو

یونگی: اوه فاک ترسیدم .

تهیونگ : مشخصه، خیالت راحت امگات رو نمیخوریم.

یونگی: جرأت داری بهش دست بزن، تهیونگ تو خیلی رو مخمیا ، دیروزم یادم نرفته.

جونگکوک: هیونگ مگه ته ته چی گفت؟

یونگی: از دوست پسرت دفاع نکن داداشمو بهتون نمیدماا!!

تهیونگ: کی گفته داداشتو میخوایم؟

هوسوک: راست میگه کی جیمین خواست ؟

تهکوک نیشخند رضایت مند میزنه.

هوسوک: البته بخوانشم من نمیدمش، لیاقتشو ندارن اخه.

تهیونگ : مگه ما چه مونه؟

جین: چه تون نیست؟

جیمین: هوسوک هیونگ حتی اگه بخوای منو بدی هم من قبول نمیکنم چون این دوتا تایپم نیستن!

جین: نه خوشم اومد دست پرورده ی خودمی، ورلد واید هندسام یونو؟

یونگی: فک کنم پام پیچ خورده.

هوسوک: عه راست میگی تو افتاده بودی .

هوسوک با نگرانی جلو اومد و پای بونگی رو گرفت و گفت: خیلی درد میکنه؟

یونگی : اره ، ولی یه کار هست که خوبش میکنه ،

آروم جلو رفت و گونه ی هوسوک رو بوسید ، هوسوک از خجالت قرمز شد .

اعضا:......

هوسوک: خیلی بیشوری یونگی!

یونگی: خب خواستم خوبش کنم.

تهیونگ: خب بسته پاشید بریم صبحونه.

یونگی چشماش رو محکم میبنده: تهیونگ یکی از همین روز ها قاتلت میشم زمان بندیت عالیه!

تهیونگ : اینو تعریف در نظر میگیرم

همینجوری که داشتن حرف میزدن صدای بلندی کل خونه رو برداشت.

یونگی داد زد : بچه ها پناه بگیرید .

یونگی هوسوک رو برد و پشت مبل برد و خودش روش خوابید.

تهکوک زیر میز رفتند و نامجینم رفتند پشت کنسول .

صدای شلیک همینجوری ادامه داشت ( سپ تو همون پوزیشن😅)

———————————

توجه کنید بالا نگفتم جیمین کجاست یعنی کجاستتتت؟؟؟؟؟

تولد یونتانمون مبارکککککک

حمایت یادتون نرههههه ، باشه؟

کاوروووو پسر کیوتمو ببیبنیدددد

اجبار/سپWhere stories live. Discover now