نامجون: خب بدویید سوار ماشین شید.تهیونگ: هیونگ با ماشین میرم؟
یونگی وسایل رو از بقیه گرفت و همونطور که داشت وسایلمو پشت ماشین میزاشت گفت: مجبوریم،اگه الان میخواستم بلیط بخریم و با هواپیما بریم ، تا سه روز دیگه باید ولی اگه الان با ماشین راه بیوفتیم فردا رسیدیم .
جونگکوک: خب سریع سوارشید،
تهیونگ: منو جونگکوک باهم میایم .
جین: منو نامجونم هم باهم.
یونگی: خوبه بدویید راه بیوفتیم
بعد همه به سمت ماشین هاشون راه افتادند ، جیهوپ به سمت ماشین جین و نامجون رفت.
یونگی دستشو گرفت و گفت: هی هی هی کجا؟
جیهوپ: یعنی چی کجا؟ دارم سوار ماشین میشم دیگه.
یونگی: نه عزیزم داری جای اشتباهی سوار میشی بیا تو ماشینم ببینم.همینجوری اعصابم تخمی هست تخمی ترش نکن.
جیهوپ: باشه.
جیهوپ و یونگی سوار ماشین شدند و به سمت سئول راه افتادند، یونگی با سرعت بالایی حرکت میکرد انگار میخواست مسافت پنج ساعته رو تو یک ساعت طی کنه وهوسوک آروم اهنگ گذاشته بود و به جاده خیره شده بود ، داشت به اتفاقات فکر میکرد.
که یکهو گوشیش شروع کرد به زنگ خوردن.یونگی: کیه؟
هوسوک: شخص خاصی نیست، میونه
یونگی: میون کیه اونوقت؟
هوسوک : پسر مو طلایی دانشگاه
هوسوک جواب تماس رو میده.
میون با داد : هوسوک ، حالت خوبهه.
هوسوک: آروم باش مردک چرا داد میزنی؟
میون : نگرانتم ، یکی ناشناس باهام تماس گرفت .
هوسوک: چییی ؟؟؟ تماس گرفت؟؟
یونگی : بزار رو اسپیکر
هوسوک دکمه ی اسپیکر رو زد و گفت :
میون صدات رو اسپیکره، بگو چی گفته بود؟
میون: بزار خلاصه ی صحبتمون رو بهتون بگم ، خلاصه اش اینکه گفت : به هوسوک هشدار بده وارد این بازی نشه و گفت به مین شوگا و کیم نامجون بگو ملاقاتمون نزدیکه .
و بعدش هرچی زنگ زدم دیگه جوابمو ندادن.هوسوک: گوش کن میون، شماره شو برا بفرست و نگران نشو ، اتفاقی برات نمیزارم بیوفته .
YOU ARE READING
اجبار/سپ
Fanfictionکیم هوسوک پسری که خیلی وقت بود عاشق عوضی ترین آدمی که میشناخت شده بود ولی کسی ازین موضوع چیزی نمیدونست چی میشه اگه آقای مین بخاطر جمع کردن گند کاری پسرش ، یونگی و هوسوک رو مجبور به ازدواج کنه؟! کاپل اصلی:سپ کاپل فرعی: ویمینکوک،نامجین پایان یافته