Part 15:"real mate"

168 37 90
                                    

سونگچول نیشخند عصبی‌ای زد: تنها چیزی که الان میتونم بهت بدم یه درس درست و حسابیه!

آلفای غریبه که دید سونگچول بیخیال بشو نیست تصمیم گرفت بعد از اینکه از خجالتش در اومد دست امگا رو بگیره و از اونجا برن. پس نیشخندی به تحدید آلفا زد و جلو اومد: خیلی‌خب! بیا ببینم چند مرده حلاجی!

سونگچول توی اون لحظه کمی داغ کرده بود. اسکوپس حالا عصبانی و کاملا روی حالت دفاعیش بود و یکم اجازه از طرف سونگچول کافی بود تا مرد روبه‌روش رو تبدیل به یه جنازه کنه. آلفا با عصبانیت کیف داخل دستش رو زمین انداخت و سمت امگای پشت سرش برگشت: برو داخل ساختمان پیش نگهبان و بگو من فرستادمت باشه؟ اصلا بیرون نیا تا خودم بیام دنبالت.

با لحن نرمی رو به پسر ترسیده گفت و بعد از در آوردن کتش، اونو روی دوش امگا انداخت تا هم گرم بشه هم کمی بخاطر رایحه‌ی یه آلفا احساس امنیت کنه. جونگهان آروم سری تکون داد و داخل ساختمون رفت. تا وقتی امگا کاملا از دیدشون محو بشه، آلفای نعنایی نگاهش رو از روش برنداشت. با داخل شدن امگا به ساختمون بزرگ، نگاه عصبی‌ای به آلفای روبه‌روش انداخت و آستین های پیرهنش رو بالا زد.

با اولین حمله‌ی آلفای غربیه، سونگچول جاخالی داد و مشتی رو توی گونه‌اش نشوند. مرد که کمی از ضربه گیج شده بود مشت دیگه‌ای پرت کرد اما آلفای نعنایی دفعش کرد و سریع مشتی توی شکمش کوبوند. مشت بعدیش رو روی دنده‌ش و بعدی روی کبدش فرود اومد و باعث شد آلفای غربیه روی یکی از زانو هاش بیوفته و فحشی بده.

مشت های آلفای نعنایی سریع و پرقدرت بودن و باعث میشدن مرد اصلا متوجه نشه ضربه از کجا به بدنش برخورد می‌کنه. اینبار طی یک حرکت ناگهانی از جاش بلند شد و موفق شد مشت نسبتا محکمی رو توی گونه‌ی آلفا بکوبه. سونگچول کمی عقب رفت و دستش رو روی گونه‌اش گذاشت. نیشخند عصبی‌ای زد و اینبار با قدرت زیر چونه‌ی آلفای غربیه ضربه زد. با افتادنش روی زمین، سونگچول روی شکمش نشست و چند مشت پشت سر هم توی گونه‌ی چپش کوبید.

صورت مرد حالا بخاطر ضربه ها خونی و ورم کرده شده بود. آلفای نعنایی دستش رو بالا برد تا آخرین ضربه‌ رو هم بزنه اما با گرفته شدن دستش متوقف شد.

_آقای چوی!

سونگچول با نفس نفس نگاه تیزی به آلفا زیرش انداخت و بعد هم از جاش بلند شد. نگاهی به نگهبان میانسال شرکت، آقای جانگ انداخت و دستی به موهاش کشید.

_ آقای چوی داشتین میکشتینش! اصلا چرا درگیر شدین؟

مرد بتا با نگرانی گفت و نگاه دیگه‌ای به جسم بی‌هوش شده‌ی آلفای غربیه انداخت. سونگچول نفسی گرفت بهش نگاه کرد: یه موضوع شخصی بود آقای جانگ. لطفاً زنگ بزنین به دوتا نگهبان دیگه تا بیان این حرومزاده رو ببرن ایستگاه پلیس ازش شکایت کنن.

NEED A HAND?Onde histórias criam vida. Descubra agora