19) Same Crazy ;)

31 8 24
                                    

بعد از لحظات شیرینی که با لوهان داشت، کار کردن اصلا درست نبود. ولی متاسفانه خیلی کار برای انجام دادن داشتند، مثل حرف زدن با جونگینی که رئیس لوهانه و سهون کمی نسبت بهش دلهره داشت که ممکنه باهاش بد برخورد کنه.

توی دفترش نشسته بود و سکوت عظیمی حاکم بود که حتی جونگینم نمیخواست که شکسته بشه ولی مجبور بود دواطلبانه اینکارو انجام بده.

"خب لوهانی میخواستی سهونو معرفی کنی با اینکه توی جلسه باهاش آشنا شدم ولی یک‌ معارفه خصوصی لازمه"

سعی کرده بود انقدر پرانرژی باشه که لوهان رو سر حال بیاره ولی لوهان با نگاهی که به زمین دوخته شده بود، به جایی که سهون نشسته بود، اشاره کرد.

"اوه سهون درماتولوژیست برای اینکه بهتر بفهمی متخصص پوست و ۳۰ سال هم سنشه. باباشم اوه یونگه که میشناسیش"

جونگین با ذوق به سمت سهون برگشت و لوهان رو کاملا توی حاشیه قرار داد.

"اوه پسر این فوق العادس. علاوه بر اینکه تحصیل کرده‌ای جذابم هستی. واقعا عالیه"

لوهان با ابرویی بالا رفته سرش رو بالا آورد و طلبکار به جونگینی که بهش توجه نمیکرد، خیره شد. اون پسر عوضی جلوی چشمش داشت با سهون لاس میزد!

"من کیم جونگینم. کارنامه سیاهی دارم و البته رئیس و متاسفانه رفیق این پسر لوس و باباییم"

"چقدر جالب که من هنوز اینجا نشستم جونگین!"

"و چقدر جالبتر که بهش اهمیتی نمیدم لوهان!"

لوهان چرخی به چشم‌هاش داد و سعی کرد در مقابل رفیق رو اعصابش، خودش رو کنترل کنه ولی سخت بود. خیلی سخت.

"بیخیال لوهان! هنوز بابت جلسه ناراحتی؟"

"وقتی میدونی نباید سوال بپرسی آدم رو مخ!"

"سهون ناراحت نشیا ولی من یونگو قبل از این پروژه میشناختم آدم زیرکیه پس اینکار ازش انتظار میرفت"

لوهان انگار که دوباره عصبی شده باشه، به شدت سمت جونگین برگشت و به چشم‌های پر از آرامشش خیره شد.

"تو خودت خوب میدونی زیرکی با کاری که امروز کرد خیلی فرق داره اون- ... آه بیخیال باید برای فردا یا پس فردا برنامه ریزی کنیم"

در اصل میخواست کلمه‌ی مناسبی برای فحش دادن به اون پیرمرد عوضی پیدا کنه اما به محض مواجه شدن با نگاه خیره سهون، منصرف شده بود.

سهون انکار نمیکرد که خوشحال شده لوهان جلوش به پدرش فحش نداده ولی ناراحت بود چون احساس میکرد مسئول تمام این اتفاقاته.

"ما فراموش کردیم که اون تمام تلاششو میکنه تا این پروژه انجام نشه"

صدای محکم و بم سهون باعث شد دو نفر دیگه با تعجب بهش خیره بشند.

Blue like your tattoo | HH verWhere stories live. Discover now