Part19

99 21 3
                                    

_میخوای بری ؟

همونطور که با دکمه های لباس پسر بازی میکرد لب زد و جونگکوک قلبش از هیجان لرزید.

اون چطور لایق داشتن اون پسر شده بود؟

پسری که حتی تصور نمیکرد روزی به چشم یه مرد نگاش کنه...

آهسته موهای صورتی رنگش رو از جلوی چشمهاش کنار زد و بعد لمس نوازشوار گونه هاش لب زد:

_باهام میای؟

صورت رنگ‌پریده پسر و سرخی گونه هاش نشان از درد و ضعفی میداد که بخاطر شب گذشته تو وجودش مونده پس آهسته یقه پسرو سمت خودش کشید و لبهاش رو بین لبهای گرمش بازی داد.

جونگکوک به محض چشیدن دوباره طعم شیرین آهی کشید و صورت کوچیکش رو بین دستاش قاب کرد، لبهاشون با صدای کوچیکی از هم جدا شد و جیمین خمار لب زد:

_هنوزم خوابم میاد ،باید دوش بگیرم!

دستهای گرم جونگکوک از لباس های پسر رد شد و مشغول لمس کمرش شد:

_چیزی دلت میخواد بخوری برات بخرم؟

جیمین خندید و با گزیدن لبهاش لب زد :

_تو که فکر نمیکنی حامله ام بان بان!

جونگکوک از تصور شکم برجسته خندید و دستشو روی شکم پسر گذاشت و همونطور که انگشتهاشو روی پوست سفیدش حرکت میداد لب زد:

_نه پینکی، فقط دیشب زیادی بهت سخت گرفتمو احساس کردم که ضعف داری...

حق با پسر کوچکتر بود اما جیمین لجباز تر از اونی بود که به این ضعف اعتراف کنه پس آهسته دست پسر رو بین پاهاش جا داد و با مالیدن خودش به انگشتهای کشیده پسر لب زد:

_ضعف واسه وقتیه که بتونی چندبار پشت هم کاممو رو تنت بریزی هوم؟

جونگکوک خجالت زده از لحن کثیف پسر لب گزید و سر پایین انداخت اما بخاطر وجود دستهاش که بین پاهای پسر بود مستاصل ناله کرد:

_هیچوقت به درتی تاکت عادت نمیکنم،همیشه تحریکم میکنه!

پسر خندید و آهسته دست پسرو به داخل باکسرش هدایت کرد :

_تو هیچوقت نباید به این کشش بینمون عادت کنی فهمیدی خرگوش کوچولو؟این چیزیه که میخوام!

روی پاشنه پاش بلند شد و لبهاش روی لبهای پسر کشیده شد،جونگکوک تن پسرو محکم تر گرفت و با ناله ریزی که از لبهاش خارج میشد مشغول لمس تن پسر شد.

همزمان با بلند شدن ناله جیمین صدای باز شدن در تو گوش هر دو پیچید و تنها کاری که تونستن انجام بدن فاصله گرفتن جزئی شون از همدیگه بود!

زن وارد خونه شد و با دیدن پاهای برهنه پسر شوکه از حرکت ایستاد.

جونگکوک مضطرب دستهاشو پشتش قایم کرد و جیمین لباسش رو پایین تر کشید تا رون برهنه و عضو نیمه تحریک شده اش رو پنهان کنه!

Stupid glasses (عینک احمقانه)حيث تعيش القصص. اكتشف الآن