Part15

85 17 3
                                    

با هر اشتیاق و بی تابی پسر رو به روش مضطرب تر میشد ،اونها تنها بودن و این یعنی قرار بود باهم بخوابن اما اگر گند میزد چی؟

نگران دست زیر رون های پسر برد و سعی کرد بلندش کنه،پسرک مو صورتیش سبک تر از چیزی بود که تصور میکرد و اون با اینکه جثه بزرگی نداشت قدرت کافی برای بلند کردنش رو داشت!

پسر لبهاشو به لبهای باریک خرگوشش رسوند و بی تاب بوسه خیسشون رو شروع کرد ،ناله های ریزی که با هر مکیدن از بین لبهاش آزاد میشد بالاخره هورمون های پسر رو به روش رو فعال میکرد .

جونگکوک پر از لذت از ناله های ریز و پر حرارت معشوقش باسنش بین دستاش فشرد و کمی بالاتر کشیدش!

تا رسیدن به اتاق همو نمیبوسیدن اما اون کشش دیوانه کننده بینشون ، حرارت نفس های پر از نیازشون روی پوست تن همدیگه و لمس های شیرین معشوقش زیبا ترین چیزی بود که تجربه میکرد...

با رسیدن به اتاق از آغوش پسر پایین اومد و حالا جونگکوک قلبش مثل گنجشک گم شده ای از استرس در حال انفجار بود!

_میخوای چطوری تنبیه ام کنی؟

با شنیدن اون صدای منتظر به خودش اومد اما مثل کسی که تمام تنش خواب رفته باشه تنها تونست در سکوت بهش نگاه کنه ...

وقتی سکوت پسر رو دید آهسته لبخند زد و با دقت عینک رو از چشم های پسر برداشت و اونو روی عسلی کنار میز قرار داد:

_آه کوچولوی من!

فهمیدن اینکه باید تا بیدار شدن بعد وحشی پسر هدایت رابطه رو حفظ کنه کمی نگرانش میکرد اما اون پارک جیمین بود و میدونست که میتونه اون خرگوش کوچولوی شیرین رو به خوبی تربیت کنه:

_به نفعته همه اینارو جبران کنی بان بان!

جونگکوک منتظر بهش چشم دوخت و با ناباوری دید که پسر جلوی پاهاش زانو میزنه.

چشم هاش اونقدر خمار و وحشی به نظر میرسید که قلب جونگکوک بی جنبه تند تر میکوبید.

دست روی رون های پسر کشید و بدون اینکه لحظه ای نگاهشو از تیله های مشکی رنگش بگیره مشغول باز کردن کمربندش شد،

به سختی شلوار رو تا زیر باسن پسر پایین کشید و بعد مشغول لمس کردن عضوش از روی باکسرش شد!

با دیدن عضو بزرگ و سفت شده پسر پوزخندی زد و آهسته دستش رو دو طرف کش باکسرش قرار داد و اونو پایین کشید:

_بنظرت میتونی همشو تو دهنم جا کنی بان بان؟



اون چشم ها بی شک دلیل جنونش میشد!

جیمین زیر نگاه سنگین پسر پیرهنش رو از سر بیرون کشید و بعد باز کردن کمربند خودش دوباره رو زانوهاش ایستاد:

Stupid glasses (عینک احمقانه)Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin