Part 18

80 17 0
                                    

جلوی چشم های منتظر پسر بافت توری رو از تنش به طرز ماهرانه ای بیرون آورد و لباس درست جایی نزدیک به زیر پاش به زمین افتاد.

_یه دوربین کوچولو توی کمدم هست میتونی برش داری!

با صدای خمار لب زد و جونگکوک هنوز هم گیج به حرکاتش خیره مونده بود

دید که پسرک مو صورتیش چطور تیشرتش رو از تن بیرون میکشه و تا چند ثانیه بعد سراغ شلوارش میره...

_جیمین!

گیج لب زد و نفس عمیقی کشید نمیتونست انقد زود خودش رو ببازه اونم وقتی پسر اینطور قصد شیطنت داشت!

آهسته سمت کمد رفت و به محض باز کردنش جسم صورتی رنگ عجیبی به چشمش اومد اونجا پر از وسایلی بود که بنظر میرسید برای تفریح پسر وجود دارن و ذهن جونگکوک برای تشخیص اونها بیشتر از حالت عادی نیاز به فکر کردن داشت.

بی اراده پلاگ پنبه ای رو لمس کرد و بالاخره با دیدن دوربین اون رو برداشت.

سمت پسر چرخید و با دیدن بدن برهنه ای که بین پارچه های سفید قرار گرفته لبش رو گزید

بین اون پارچه های سفید شبیه به یه الهه بنظر میومد

یه رونش زیر پارچه قرار گرفته بود و قوس کمرش زیباترین چیزی بود که عمرش دیده

بالاخره تونست به صورت پسر و چشمهای بی قرارش نگاه کنه :

_اینطوری خوبه؟

دوربین رو بالا آورد و از دریچه مربعی شکلش بار دیگه اون بدن زیبا رو از نظر گذروند و صدای فلش دوربین خبر از ثبت اون لحظه داد.

جیمین نگاهی به خشتک پسر انداخت و با دیدن برامدگی کوچیکی لوندانه خندید و دستش رو به آرومی روی بدنش حرکت داد.

انگار هنوز هم میتونست بیش تر از این پیش بره

_وسایل توی کمدمو دیدی؟

جونگکوک عکس دیگه ای گرفت و همونطور که کمی جلو میومد لب زد:

_وقتی نیستم اینطوری خودتو سرگرم میکنی پینکی؟

جیمین خندید و با خیس کردن زبونش پایین تنش رو حرکت داد تا حالا تمام بدنش به راحتی توسط چشم های تیله ای پسر شکار بشه:

_برای اماده کردنمم میتونیم ازشون استفاده کنیم!

جونگکوک آهی کشید و عکس دیگه ای گرفت تا تمام پسر رو برای خودش به یادگار داشته باشه

_برات زیادی بزرگن !

با صدای گرفته ای لب زد و جیمین خیره به چشمهای وحشی پسر دستش رو سمت دهانش برد و مشغول مکیدن دو انگشتش شد،بخاطر وجود انگشت توی دهنش سخت تر حرف میزد اما ادامه داد:

_پس باید جلوی چشمات خودمو باز کنم؟

اون پسر به طرز دیوانه واری بی شرم بود حتی نمیتونست ذره ای خجالت توی چشمهاش پیدا کنه

Stupid glasses (عینک احمقانه)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang