Part 23(End)

116 23 6
                                    

برگه امتحانی رو از نظر گذروند و با به یاد آوردن نکته ای مجدد شروع به نوشتن کرد.

جونگکوک هفته گذشته آخرین امتحانش هم داده بود اما امتحانات جیمین تا این هفته ادامه داشتن و جیمین برای خلاص شدن همیشگی از اون دانشگاه باید آخرین امتحان لعنتیش رو پاس میکرد!

یونگی با تعجب به جیمین که دنبال برگه اضافی برای جواب دادن به سوالات میگشت و از مراقب درخواست برگه میکرد نگاه کرد و با تعجب ابرو بالا انداخت.

انگار یه نفر تمام هفته گذشته پارک جیمین رو مجبور به درس خوندن کرده بود و حتی نمیدونست که اون پسربچه عجیب و غریب چطور تونسته جیمین رو راضی به درس خوندن اون هم به مدت طولانی کنه!

بعد گذشت نیم ساعت بالاخره پسر از جاش بلند شد و حاضر به تحویل دادن برگه شد پس یونگی هم که مدت زمان زیادی بود جواب سوال هارو تموم کرده بود از جا بلند شد و به دنبال پسر از اتاق خارج شد.

سونگ جو با دیدن نگاه یونگی که ازش میخواست سریع تر خودشو برسونه با عجله از دختری که کنارش نشسته بود و بهش اجازه دیدن زدن برگه اش رو داده بود تشکر کرد و بلافاصله دنبال اون دو نفر به راه افتاد.

_هی پارک جیمین صبر کن ببینم!

جیمین که بنظر مضطرب میرسید نگاهی به سونگ جو انداخت و بعد کشیدن دست یونگی زمزمه کرد:

_خوب بنظر میام؟

یونگی با نگاه متعجب به سونگ جو نگاه کرد و پسر با دیدن چشم های نگران جیمین دست به کمر از حرکت ایستاد:

_همین الان میگی چه خبره وگرنه کونت میذارم فهمیدی؟

جیمین میدونست که اون دو نفر تا جواب سوال هاشون رو نگیرن بیخیال نمیشن پس نگاهی به ساعتش کرد و با دیدن چند دقیقه ای که هنوز مهلت داشت کمی این پا و اون پا کرد و بعد دست کشیدن تو موهای صورتی رنگش زمزمه کرد:

_خب... قراره جونگکوک بیاد دنبالم!

یونگی که هنوز جوابی که میخواست رو نشنیده بود ابرویی بالا انداخت و با چشمهای ریز شده لب زد:

_و؟

پسر کلافه دست یونگی رو گرفت و پسر بزرگتر با دیدن سرمای دستهایی که بین دستهاش نشسته متعجب بهش خیره شد:

_اون بهم گفت اگر این امتحان پاس بشم میاد دانشگاه دنبالم!

_میخوای بگی از استرس دیدنش دستات یخ کرده؟مگه اولین باره که میبینیش؟

سونگ جو شوکه از جمله بیرون اومده از دهن یونگی دست جلو برد تا دمای بدن پسر رو چک کنه:

_هولی شت هوس باز ترین پسر دانشگاه مارو باش بخاطر سال پایینیش داره پس میفته!

Stupid glasses (عینک احمقانه)Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin