Chapter_2

100 20 45
                                    

سئول_کره
هتل بین‌المللی وانگ
ساعت: 9:45 PM

احساس می‌کرد تمام بدنش بخاطر چند ساعت پیش هنوز درد میکنه و کوفتس و تازه علاوه بر اون دوباره سردرد های مزخرفش شروع شده بود و اجازه خواب بهش نمی‌داد، از روی تختش با کلافگی بلند شد و سمت آشپزخونه رفت تا یه قرصی برای سردردش‌ پیدا کنه ، همون جور که داشت دنبال قرص میگشت ناخوداگاه فکرش به سمت ۲ ساعت پیش و حرف های پروفسور و اون بیمار کشیده شد،....

Flash back to 8:45 PM*

با اون پسر به سمت اتاق پروفسور لی رفته بود، طبق عادت همیشگیش بدون در زدن درو رو باز کرد و با صحنه ای مواجه شد که اصلا انتظار نداشت ......

طبق اون عکسی که توی اون پرونده ویژه دیده بود، اون پسری که به صندلی الکتریکی پشت شیشه آزمایشگاه بسته شده بود باید پارک جیمین میبود...
موهای خاکستری و چشمای عسلی ......

پروفسور لی با دیدن شاگرد شماره یکش با خوشرویی و خوشحالی به سمتش رفت ؛

×یونگی پسرم! خوش اومدی، پروازت چطور بود؟


روانشناس انگار که صدای اکن پیرمرد رو نشنیده باشه با بهت به منظره روبه روش داشت نگاه می‌کرد در عجب بود که چطور اون پسری با وجود حجم برقی که داره به بدنش منتقل میشه هیچ واکنشی نشون نمیده نه داد میزنه نه التماس میکنه و نه حتی اشک میریزه....

فقط بایه لبخند داره از پشت شیشه بهش نگاه میکنه!


احساس کرد اگه فقط تا ۱ ثانیه دیگه ارتباط چشمی شو با اون بیمار ادامه بده اون پسر از پشت شیشه میاد و با اون لبخند دیوانه وارش یه چاقو مستقیم تو قلبش فرو میکنه..پس تصمیم گرفت که نگاهشو به پیرمرد تقریبا ۸۰ساله روبه روش بده که از اولش هم ازش نفرت داشت ولی دلیلشو نمیدونست ..

با لحن خونسرد همیشگیش جواب داد:

+سلام پروفسور لی، باعث سعادته که دوباره شمارو ملاقات میکنم .

دورغ ،دورغ و دروغ...... هم خودش و هم اون پیرمرد و اون پسر کنارش میدونستن که یونگی اصلا از دیدن اون پیرمرد خوشحال نیست چون لحنش یه چیز دیگه میگفت قیافش یه چیز دیگه!

×نیازی نیست تظاهر کنی پسرم من که میدونم اگه الان به خودت باشه همین جا خفم میکنی .

و جمله رو با خنده های چندش و خش داری تموم کرد و به اون پسر کوچیکتری که کنار در وایستاده بود اشاره کرد که شاگردشو سمت محفظه شیشه ای که اون بیمار ویژه توش بود هدایت کنه .

𝙜𝙧𝙖𝙮? | 𝙮𝙤𝙤𝙣𝙢𝙞𝙣Where stories live. Discover now