Chapter_1

162 20 28
                                    

منهتن_نیویورک
ساعت 7:45 Am

با صدای الارم گوشیش از خواب بیدار شد دیروز به طرز خیلی عجیبی مزخرف بود چرا؟

چون امروز قرار بود برای یه مورد استسنائی به یکی از تیمارستان های معروف توی گانگنام کره برای کمک بره ، علاقه ای به این سفر نداشت آخه محض رضای مسیح کی دوست داره ۱۳ ساعت داخل یه هواپیما باشه ؟؟

از شب قبل پروازش چمدونشو آماده کرده بود البته نه برای اون پرواز ۱۴ ساعته ی کره برای یه سفر ۶ یا ۷ روزه به شیکاگو با رفیقاش برنامه ریزی کرده بود ولی خب درست وقتی که می خواست بره سوار هواپیما بشه پروفسور لی بهش زنگ زده بود و شرایط ویژه رو بهش توضیح و اطلاع داده بود و بهش گفته بود که نیاز داره حتما اونجا باشه و تو یه چشم بهم زدن کل برنامه هاشون بهم ریخته بود ....، و اونم مجبور شد مثل آدمای متمدن از رفیقاش عذرخواهی کنه و به خونه برگرده و بعد از ساعت ها غر زدن سر در و دیوار های خونه تصمیم گرفت محتوای چمدونشو عوض کنه و برای فردا بلیط بگیره .

با کنار زدن افکارش با موهای ژولیده به سمت دستشویی رفت تا حاظر شه و به سمت فرودگاه بره .

.
.
.
.
‌.
.
.
.
.
.
‌.
.
‌.

سئول_فرودگاه بین‌المللی کره
ساعت:8:05 Pm

بعد از ۱۴ ساعت پرواز و ۲ ساعت تخیر تو سوار شدن حالا حدود ۱۰ دقیقه ای بود که به کره رسیده بود بعد از تحویل گرفتن وسایلش سمت جایگاه تحویل پِت رفت که گربه عزیز تر از جونشو تحویل بگیره بعد از تحویل گرفتن گربش سمت درِ خروجی فرودگاه رفت و داشت فکر می‌کرد اگه این سفر و این مورد ویژه ارزششو نداشته باشه چجوری باید پروفسور لی و مطبش رو منفجر کنه ،.... اصلا ارزشش رو داشت که از تفریح و ارامشش بگذره؟

حدود ۲ دیقه بعد پسری رو با کت و شلوار رسمی دید که داره به سمتش میاد البته حدس زدن سخت نبود که کی فرستاده بودش ...

پسری که داشت به سمتش میومد قشنگ از قیافش معلوم بود که حدود ۳ یا ۴ سال از خودش کوچیک تر بود، لبای باریکی داشت موهای خرمایی و حالت دارش هم قیافش رو شبیه دورگه های فرانسوی کرده بود ولی با داشتن اون چشمای کشید و قهوه ای قابل تشخیص بود که اون یه کره‌ایه ،....

پسر با رسیدن به مرد روبه روش سر تاپاش رو نگاهی انداخت ،.. موهای تیره و بلند ، چشمای مشکی و بادومی قطعا خودش بود؛

>آقای مین یونگی ؟؟

+بله خودم هستم

>اه...خب خداروشکر من از طرف__

+ از طرف پروفسور لی اومدید برای مورد ویژه

> بله درسته اجازه همراهی شما رو تا مقصدتون دارم؟

+ حتما

و با دادن چمدونش به اون مرد اجازه همراهی رو براش صادر کرد ، ترجیح داده بود بعد ۱۴ ساعت پرواز گربه عزیزش رو پیش خودش نگه داره .

𝙜𝙧𝙖𝙮? | 𝙮𝙤𝙤𝙣𝙢𝙞𝙣Donde viven las historias. Descúbrelo ahora