Chapter_6

82 19 34
                                    

اهنگ پیشنهادی این پارت : EMPTY_ daniel.mp3 - Darkplaylist -

______________________________________

آنچه گذشت :

به ییرون پنجره نگاه کرد و رفتن اون پیرمرد رو تماشا کرد ،

= حتی آخر این داستان هم برنامه ریزی شدنس ....

_______________________________________

زمان حال
سئول _ تیمارستان ووشین
ساعت : 12:41 PM

روانشناس تمام مدت داشت با دقت به حرف های اون پیرمرد گوش میداد ..

با تموم شدن حرف پیرمرد سیلی از سوالات و افکار به مغزش حجوم اوردن ...

{چرا باید با پسر 6 سالش همچین کاری بکنه؟}

{ چرا روی اون یکی پسرش این ازمایشارو انجام نداد؟}

{ چرا تمام خانوادش فقط با اون پسر بد بودن؟}

{ چرا اون پسر همیشه میخنده؟؟ }

{ چرا , چرا ,چرا .....................

و سوالاتی که توی ذهنش جا خوش کرده بودن و تمومی نداشتن ..یونگی انگار واقعا بعد 12 سال اشتیاق و شوقشو به دست اورده بود ,اینو از کجا میشد فهمید؟؟
از اونجایی که یونگی مدتی شده بود که به خاطر موضوعی بجز مشکلات خودش و افکاری که مربوط به خودش میشد به فکر فرو میرفت و دربارشون انقدر اورثینک میکرد که حواسش از محیط اطرافش پرت بشه . و همش بخاطر اون پسر مو خاکستری بود ..
ولی یه چیزی که خیلی برای یونگی اشنا میزد و روی مخش بود ..
لقبی بود که اون پسر داشت .. چیم چیم ..

.
.
.
.
______

* یونگی .. یونگییی ؟

با صدای داد استادش که داشت صداش میزد به خودش اومد و دست از افکارش برداشت .

پیرمرد دستشو دوباره جلو چشمای مرد تکون داد .

* کجایی تو پسر؟ پنچ دیقس دارم صدا میکنم .

مرد برای رهایی از افکارش سرشو به دو طرف تکون داد و هوفی کشید و سرشو تکون داد .

+ ببخشید .. تو فکر بودم نشنیدم صداتو.

پروفسور نگاهی به شاگردش انداخت و دوباره روی صندلی نشست .

* میدونم الان کلی سوال تو ذهنته ...ولی منم حتا خیلی چیز هارو درباره اون بچه نمیدونم .
اگه میدونستم تورو برای اینکار به اینجا نمیکشوندم و خودم ح__

روانشناس حرفشو قطع کرد و بلافاصله گفت

+ نه اتفاقا خوب کاری کردی این پرونده خیلی جالبه ..

𝙜𝙧𝙖𝙮? | 𝙮𝙤𝙤𝙣𝙢𝙞𝙣Donde viven las historias. Descúbrelo ahora