باد از کولر در هوا چرخید...
انگشت پدر روی کلید لغزید...
و گرما به باد کولر خندید :)
از این متن های کوتاه بازم بذارم عایا؟ :)
بگین خدایی نظرتون رو که بدونم چیکار کنم :}
YOU ARE READING
Vagary (Short Stories)
Short Storyاتفاقات عادی و طبیعی که دور و بر ما میوفتن، تخیلات زودگذری که توی ذهنمون هست، می تونن یه داستان بشن. تا حالا به این فکر کردی که با نوشتن همین تخیلات زودگذر ذهنت که بهشون میگی "خزعبلات"، می تونی چه داستان های باحالی بنویسی؟ اگر میگی غیرممکنه، یه نگا...