لامپ دستور داد به برق بار ها و بار هاکه بیا و روشن کن مرا...
برق خسته شد و قهر کرد...
زمزمه کرد با خود که: «پرید فیوز! بمیرید در ظلمات!»
![](https://img.wattpad.com/cover/91159657-288-k504159.jpg)
ESTÁS LEYENDO
Vagary (Short Stories)
Historia Cortaاتفاقات عادی و طبیعی که دور و بر ما میوفتن، تخیلات زودگذری که توی ذهنمون هست، می تونن یه داستان بشن. تا حالا به این فکر کردی که با نوشتن همین تخیلات زودگذر ذهنت که بهشون میگی "خزعبلات"، می تونی چه داستان های باحالی بنویسی؟ اگر میگی غیرممکنه، یه نگا...
Note 3
لامپ دستور داد به برق بار ها و بار هاکه بیا و روشن کن مرا...
برق خسته شد و قهر کرد...
زمزمه کرد با خود که: «پرید فیوز! بمیرید در ظلمات!»