صدا ها..‌

167 32 18
                                    

صدا...
صدا ها خیلی حرف ها برای گفتن دارن!

صداها...

صدا های زیادی به گوشم می خوره‌...

صدای بچه های توی کوچه...

صدای ورق زدن کتاب عمه ام...

صدای کلیک کلیک کردن موس کامپیوتر داداشم...

صدای جیغ تلویزیون...

صدای فین فین کردن خاله ام به خاطر سرماخوردگیش...

صدای قر خوردن باد توی پنجره..

صدای ضبط بلند دختر خاله ام که دیوانه وار با آهنگ می خونه: « I've got a hundred million reasons to walkkkkk awaaay!»

صدای قدم های آروم مادربزرگم...

صدای خر خر کردن پدربزرگم توی چرت بعد از ظهرش...

صدای بچگونه پسرخاله ام که با عروسک هاش حرف می زنه...

صدای خنده های اون یکی خاله ام پشت تلفن..

صدای غذا درست کردن مادرم...

صدای قیژ قیژ ماشین های قراضه توی خیابون که از روی دست انداز ها رد می شن..

صدای قمری عزیزم که با عشق برام می خونه...

و در آخر٬
صدای سکوت خودم!

من فریاد می زنم...
جیغ می کشم..
قدم های صدا دار بر میدارم...
بلند بلند با آهنگم می خونم...
کتابم ‌رو ورق می زنم..

اما هیچکس نمیشنوه!

هیچکس!

خدا!
شاید فقط خدا بشنوه!
شاید...

صدای تو رو چی؟
کسی صدای تو رو می شنوه؟

Vagary (Short Stories)Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin