🔴 بهتون پیشنهاد میکنم این قسمتو با نت روشن بخونید که عکسا براتون باز بشه... واقعا قشنگه 🔴
د.ا.ن لیام
صبح زودتر از زین بیدار شدم رفتم لابی هتل و از مسئول پذیرش راجب جاهای دیدنی بانکوک پرسیدم اونم یه بروشور تفریحی با توضیحات و آدرس بهم داد
بعدشم چندتا تلفن زدم و گزارش جلسه دیروز رو به لویی دادم و یه صحبت کوتاهم با پدرم داشتم
بازم ابراز دلتنگی کرد راستش هنوزم از دستش ناراحتم ولی شاید حق با زین باشه شاید باید یه فرصت دیگه بهش بدمالان بالا سر پسر کوچولو و خوشگلم نشستم در حالی که زل زدم به صورت قشنگش آروم موهای کوتاهش که از بعد عمل تا الان در اومده رو نوازش میکنم
دستم که به قسمت بخیه اش که تقریبا سمت چپ سرشه میرسه بس میکنم اون قسمت تنها جاییه که مو نداره یعنی دکتر گفت اون قسمتو نذاریم بلند بشه تا دو هفته دیگه که بخیه هاشو بکشیم اینجوری بهتره آروم روش دولا شدم نرم روی اون پانسمانو بوسیدمز-لی
صدای گرفته و خواب آلود زین باعث شد عقب بکشم و به صورتش نگاه کنم
ل-دردت اومد ؟
ز-نه داغی لبات بیدارم کرد
ل-ببخشید عزیزم نمیخواستم بیدارت کنم
ز-خوب کردی بسمه دیگه تا کی میخوابیدم میخوام برم بانکوک گردیییآخر حرفشو با خمیازش کشید کش و قوسی به بدنش داد و بلند شد به سمت سرویس رفت
ل-هیییی پس بوس من چی شد ؟
ز-ایییی... هنوز مسواک نزدم عزیزم
ل-حالا انگار خیلیم برا من مهمه
ز-ولی برا من مهمه نمیخوام چهار روز دیگه هرکیو دیدی بهش بگی دهن دوست پسرم بو سگ مرده میده
ل-اولا من هیچ وقت راجب تو بد نمیگم دوما با زینی من درست صحبت کن سوما شوهرمدرو باز کرد و من صورت شسته شده لپای سرخ و لبخند بزرگشو دیدم
ز-اوه یادم نبود
زمزمه کرد و با لبخند به حلقه تو دستش نگاه کرد
ل-هی تو قرمز شدی
ز-خفشو
و لباشو روی لبام گذاشت
.
.
.
ز-وای خدای من اینجا خیلی قشنگه لی
ل-معرکس
پا تو باغ رز معروف بانکوک گذاشتیم
ز-وای خدا اینو ببین
زین با ذوق گفت و به سمت اون زوج درختی دویید گوشیمو درآوردم و با زین کنار اون زوج عکس انداختیم
هر قدمی که تو باغ میزدیم زین با دیدن درخت و گلها ذوق میکرد و به طرفشون میدویید و باهاشون عکس میگرفتیم اون عاشق گلهاست
بعد از دو ساعت که به در خروجی باغ رسیدیم تاکسی گرفتیم و به سمت مکان دیدنی دوم رفتیمRose garden
YOU ARE READING
Because of you (ziam)
Fanficلیام _تحمل کن زین من...به خاطر من تحمل کن... زین _ تا همینجا هم فقط به خاطر تو تونستم پینو...