34

941 153 213
                                    

Im already dead!!
ولی هُپ یو انجوی ایت:")💙🍭

___________

وقتی هری و لویی رسیدن خونه،هری لباس هاشو درآورد و فقط یه تیشرت قرمز پوشید.

اون حتی بعضی وقتا بدون تیشرت تو خونه میگشت و هیچ مشکلی نداشت و خیلی هم راحت بود،یکی از دلایلش هم اینه که اینجا روزها خیلی گرمه.

با ذوق لاک سبز رنگی که لویی براش انتخاب کرده بود رو برداشت و از اتاق خارج شد.
لویی خیلی سریعتر از هری لباساشو عوض کرده بود و حالا پاهای بدون جورابش رو روی میز دراز کرده بود.
هری هم کنارش نشست و مثل اون پاهاشو رو میز دراز کرد.

لو-خیلی خوبه که هیچ لیامی برای گیر دادن به گذاشتن پامون اینجا نمیبینم.

هری تایید کرد و لاک رو باز کرد و ظرفش رو بین زانوهای لختش گذاشت که نریزه.

لویی نگاهی به لاک و بعد صورت هری کرد.
وقتی داشت این لاک رو میخرید خودشو در حالی تصور میکرد که داره ناخونای کشیده و زیبای هری رو رنگ میکنه.

دستشو جلو برد و ظرف لاک رو از بین زانوهای هری برداشت و هری از برخورد انگشتای گرم لویی با پاش لرز کوچیکی رو تو بدنش حس کرد.

لو-بده من برات بزنم کاپ کیک.

لویی با لحن شیرینی گفت و هری با لبخندی چال های عمیق و کشندشو بهش نشون داد و قلم لاک رو گرفت سمتش.

لویی قلم رو گرفت و دست کشیده و بزرگ هری رو تو دستاش گرفت.
قد هری از لویی کوتاه تر بود،اما بزرگتر بودن دست و پاش نشون میداد که هری در آینده قراره از لویی بلندتر باشه.
لویی نمیتونست بیخیال جذاب بودن این موضوع بشه و بجاش برای کوتاه بودن قد خودش حرص بخوره.

قلم سبز رنگ رو با حوصله و دقت روی انگشت کوچیک هری کشید و شروع کرد.

هری به لویی که سرش پایین بود و مژه های خوشگل و بورش رو به هم میزد نگاه کرد.

موهای نرم و شکلاتیش تو صورتش ریخته بود و انگار داشت میرفت تو چشمش و اذیتش میکرد.
پس هری دست آزادش رو بالا آورد و با ملایمت موهای نرم لویی رو کنار زد.

لویی بدون اینکه سرش رو بلند کنه لبخندی زد و با انگشت شصتش پشت دست هری رو نوازش کرد.

رون لخت هری که به پاهای لویی چسبیده بود،انقدر نرم و صاف بود که لویی دلش میخواست انقدر گازش بگیره تا دیگه انقدر سفید نباشه!

لویی با فکر گاز گرفتن  رون های هری دستش کمی لغزید و پوست هری لاکی شد.
لباشو تو دهنش کشید و انگشت شصت خودش رو روی انگشت هری کشید تا پاکش کنه.

لو-اونیکی دستتو بده.

لویی گفت و هری دستشو به لویی داد، لویی چشمکی به هری زد و مشغول شد.

|Larry Stylinson|Where stories live. Discover now