26

811 140 126
                                    

  🍃In the name of god🍃

🐻Hope you enjoy it🐻

«

د.ا.د.هری»

ه-خدافظظظظظ

در حالی که سرمو از پنجره ی ماشین بیرون برده بودم داد زدم و برای مامانم،جما و رابین دست تکون دادم.
قراره دوباره دلم براشون تنگ شه!
بعد از اینکه لویی بالاخره جواب داده بود تونستم بهترین اوقاتم رو کنار خانوادش باشم.

بعد از اون روز دیگه به لویی زنگ نزدم چون
با توجه به اینکه  اون شدیدا خانوادش و بودن باهاشون رو دوست داره یجورایی ترجیح دادم مزاحمش نشم!
و نمیشه وضعیتی که وقتی بهش زنگ زدم داشت رو نادیده گرفت.
لامصب خیلی بدموقع زنگ زدم!
ولی اونم بد موقع داشت کارشو میکرد!
آخه ظهر؟اونم همینکه از خواب بیدار شده؟
وات ده هل لویی؟؟؟؟
با فکر کردن به لویی تو اون موقعیت..
جوری که رو تختش دراز کشید و شلوار و باکسرش رو درآورده و....
داغ و قرمز شدن صورتک رو به وضوح حس میکردم.

اگه کسی همچین موقعی بهم زنگ میزد من قطعا جواب نمیدادم ولی لویی جواب داد.
یعنی فقط من نه..هیچکس جواب نمیده!

ولی عجیب نیست؟

کی موقع جق زدن به تلفن جواب میده و احوال پرسی میکنه و میگه چه خبرررر؟؟
قطعا و واضحا (آبویزلی😹)فقط یک نفر این کارو میکنه!
و اون لویی ویلیام تاملینسون ملقب به گربه ی خوابالوی جقی میباشد!!

**
ماشین جلوی خونه نگه داشت و من پیاده شدمو چمدونمو بیرون آوردم.

لی،ن-هریییی

با شنیدن صدای لیام و نایل برگشتم سمتشون و چمدونم گذاشتم پایین.
داشتن میومدن سمتم،وقتی بهم رسیدن دستامو مثل پدرایی که از یه ماموریت کاری بسیار مهم به آغوش خانوادشون برگشتن باز کردم و فرزندانم رو در آغوش کشیدم.

بعد از ابراز احساسات و پرت کردن چمدون من تو خونه نشستیم رو صندلی های توی حیاط.
زین و لویی هنوز نرسیده بودن.

فقط خدا میدونه چقدر دلم برای لویی تنگ شده.
برای مسخره بازیاش
برای صدای لطیفش
برای خنده هاش
برای چشماش
برای شلخه بازیاش
یا حتی برای وقتهایی که قربون صدقه ی کوین میره
اوه خدا..نابود شدی رفت هری..این فقط دو روز لعنتی بود!!

لی-خدایی سایمن فکر خوبی کردا!یه استراحت درست حسابی بود.

نایل حرف لیامو تایید کرد

ن-آره!تو عمرم مامانم انقد بهم نرسیده بود و قربون صدقم نرفته بود،معروف شدیم و محبوب دیگه!

به حرف نایل خندیدیم.

ه-ولی کاش آهنگ رو انتخاب میکردیم که تمرین کنیم.

|Larry Stylinson|Donde viven las historias. Descúbrelo ahora