14

848 139 104
                                    

☕🍬

«د.ا.د.هری»
با صدای مکرر زنگ در دستمو رو چشمام کشیدم و بعد بازشون کردم.
آخه این وقت صبح کدوم احمقیه؟
از تخت اومدم پایین و خمیازه ایی کشیدم.
صبر کن!
این که تخت من نیست!
نگاهی به تخت خودم انداختم و دیدم لویی خیلی آروم رو تخت من خوابیده و بین پتو و بالشا گم شده!

تا جایی که یادم میاد دیشب رو مبل خوابم برد.
ینی پسرا انقد مهربونن که هیکل خرس منو بلند کردن از پله ها آوردن بالا؟!
نه بابا آفرین!
خوشمان آمد خوشمان آمد!
اگرچه منم بودم بلندشون میکردم!
ولی در مورد بلند کردن لیام..
باید روش فکر کنم!

با صدای دوباره ی زنگ در به خودم اومدم و ازاتاق رفتم بیرون.
همه ی پسرا که سر جاشون خواب بودن پس اونا نمیتونن باشن!
ینی باز آرایشگر یا همچین چیزیه؟!

«د.ا.د.سوم شخص»

هری بعد از این که دستی تو موهاش کشید که مرتب شن درو بازکرد و دو نفر رو با کلی دم و دستگاه فیلمبرداری دید.

هری-سلام؟!

یکی از مردا لبخند زد و جواب هری رو داد:

فرد-صبح بخیر!تو باید هری باشی،من فرِد هستم و ایشون هم جردن!برای فیلمبرداری اومدیم.

هری باهاشون دست داد و اجازه داد بیان داخل
و خداروشکر کرد که مثل شبای دیگه لخت نبود!

درو بست و در حالی که خمیازه میکشید پرسید:

ه-خوشوقتم!ولی فیلمبرداری از چی دقیقا؟!

جردن-اوه ما فکر کردیم دیروز باهاتون تماس گرفتن!..ما تا شب اینجاییم و از کارهای روزمره و تمرینای شما فیلمبرداری میکنیم که قبل از اجراتون پخش کنیم.

ه-آهان!خبر نداشتم..پسرا خوابن الان میرم بیدارشون میکنم.

اونا سرشونو تکون دادن و هری به سمت اتاق رفت

ه-چرا من همیشه باید اینکارو انجام بدم؟!..تف تو این زندگی!..پسسسسرررا پاشید فیلمبردارا اومدن

گفت و مثل دفعه ی قبل محکم رو در کوبید.

لویی قلطی زد و نزدیک بود از روی تخت بیوفته ولی هری که تقریبا کنار تخت وایساده بود سریع مانع شد و روی تخت برگردوندش.

لو-اوه مای گاد!نزدیک بود بی لویی شید!همش تقصیر توئه هزا اگه میوفتادم و مرگ مغزی میشدم چی؟!این چه وضع بیدار کردنه؟!

لویی غرغر کرد و پتو رو که دورش پیچیده شده بود باز کردو انداخت کنار.

زین-مطمئن باش انتقاممو ازت میگیرم استایلز.

زین با موهای ژولیده از اتاق بیرون رفت و لویی از تخت پرید پایین.

لو-فووووک،آخخخخ کمرم!لعنت بهتتتت هزا.

|Larry Stylinson|Onde histórias criam vida. Descubra agora