|Larry Stylinson|

25

Hope you enjoy it:)♡
***

هری همه ی لباساشو درآورد و رو تختش ولو شد و زیر پتو خزید.
امروز روز خیلی خوبی براش بود.
آنه،جما و رابین با دیدن هری خیلی سوپرایز و خوشحال شدن و هری تا همین چند دقیقه ی پیش براشون درمورد لویی..و البته بقیه ی پسرا حرف زد.
و وقتی آنه خبر فلیسیتی رو ازش گرفت بهش گفت که باهاش بهم زده..
اما دلیلش رو بهشون نگفت.
هنوز دلیلی برای گفتن این موضوع به خانوادش نداشت.

با شنیدن صدای پیام گوشیش دستشو دراز کرد و از رو پاتختیش برش داشت.

از لولو-های✋

هری با به یاد آوردن خاطره ی کوچیکشون لبخند بزرگی رو صورتش پدید اومد.

به لولو-اوپس!

اون هنوز اولین دیدارشون و مکالمه هاشون رو یادشه.
این چیزی نیست که بخواد یادش بره!
اون جزو بهترین اتفاقای زندگیش بود.
گرچه مکانش یکم برای بهترین اتفاق بودن عجیبه!!!

از لولو-چی؟؟😕

به لولو-هیچی
به لولو-احمق

از لولو-خدایی چی بود؟؟😐

هری لبشو گاز گرفت
اگه بگه لویی چه فکری درموردش میکنه؟
بیخیال..چه فکری میخواد بکنه!؟

به لولو-اولین مکالممون بود..البته برعکس بود..اول اوپس بود و بعد های!
به لولو-البته این به طور اتفاقی یادم مونده ها!..ینی چیز خاصی نیست!

از لولو- اوه،الان یادم اومد.😝تو جیش داشتی و وقتی خواستی بیای تو دستشویی من درو باز کردم😐

هری از یادآوریش آروم خندید،اولین مکالمش با بزرگترین کراش حال حاظرش تو دستشویی و در حالی که داشت جیششو میزد اتفاق افتاد.
چه شاعرانه!

به لولو-اوهوم،خوبی؟خوش میگذره؟

از لولو-آره😌مامان و مارک و دخترا خیلی از دیدنم خوشحال شدن.
از لولو-اوه راستی!لاتی روی تو یه کراش بزرگ داره.😹

به لولو-اوه!جالبه.

از لولو-همه رو تو کراش دارن پامپکین فرفری(curly pumpkin)🎃😼

نیشخندی رو صورت هری شکل گرفت.

به لولو-همه؟

از لولو-خب همه ی همه هم که نه،اغراق بود😐مثلا یه پیرمرد رو تو کراش نداره😐 یه بچه ی دو ساله هم همینطور😐

به لولو-تو چی؟

لبشو گاز گرفت و به گوشیش خیره شد و کف دستاش عرق کرده بود.
"اوه خدایا!فکر کن الان بگه ' البته که من رو تو کراش دارم هری!!!'وای..این دیوونه کنندس!"
حدود پنج دقیقه بود که به صفحه ی گوشیش خیره شده بود ولی پیامی از طرف لویی دریافت نکرده بود.

"نباید اینو بهش میگفتم..اون الان از دستم ناراحت شده و فکر میکنه یه آدم آویزونم..گند زدی هری..آفرین..گند زدی!"