-22-

225 30 16
                                        

تقدیم به تویی که میخونی:")

قسمت آخر

تام با مادرش کارن و ایزابل دور میز توی حیاط نشسته بودن و تام با ذوق و شوق اتفاقات افتاده رو برای اونها که رسمن بزرگترین طرفدارای این رابطه بودن تعریف میکرد.

تام صورتشو با دستاش پوشوند و گفت:" لعنتی همه تو مک دونالدز داشتن نگاهمون میکردن! افتضاح بود! افتضاح!"

ایزابل با چشمایی که آشکارا قلب شده بودن بازوی کارن رو توی مشت هاش گرفت:" واااای کاااارن! اونا الان رسمن با همن! هشتگ کاپل گولز!"

کارن هم مثل ایزابل با ذوق رو به تام گفت:" تام تام تام این عالیه! حتی نمیدونم چی بگم! من عاشق الکسم!"

تام صورتشو از روی کف دستاش برداشت و چشماشو چرخوند:" هممون میدونیم عاشق الکسی!"

کارن خندید:" تقصیر من نیس! دوست پسرت فوق العادس!"

ایزابل خندید ولی بعد اخم تصنعی کرد:" با اینکه الکس خیلی عالیه ولی باید بگم تامی که موهاشو آبی کرده باشه قطعن خداست!" و با دستاش قلب درست کرد و اون رو جلوی هر دو چشمش گرفت و بوس پر سر و صدایی برای تام فرستاد.

تام خندید و تایید کرد:" البته!"

کارن به شوخی پوفی کشید:"حالا هرچی بعدش چی شد؟"

تام وقتی یاد ادامش افتاد با ذوق ادامه داد:" خب ما از اونجا رفتیم شهربازی.." اجازه نداد کسی چیزی بگه و خودش ادامه داد:" آره آره میدونم شهربازی بچگونس ولی خب! که چی؟؟ من عاشقشم! پس به زور الکسو بردم شهربازی."
و انگار که داشت با خودش حرف میزد گفت:" لعنتی خیلی خوش گذشت!"

و ادامه داد:" خب باید بگم بعدشم تصمیم گرفتیم شام رو زود بخوریم پس دوباره رفتیم مک دونالدز! البته منو که میشناسین زیاد طرفدار این چیزا نیستم پس من فقط سالاد خواستم و طرف یه نگاه عاقل اندر سفیه بهم انداخت که به نظر خودم داشت میگفت' اگه یونجه میخوای خیلی راحت میتونه بری توی پارک کنار همینجا بچری' ولی به روم نیاورد!"

کارن و ایزابل خندیدن و تام ادامه داد:" بعد از شام هم برگشتیم خونه دیگه! فک کنم ساعت هفت و ربع بود رسیدیم."
و حرفش رو تموم کرد.

ایزابل با لبخندی که هر لحظه بزرگتر میشد گفت:" خب؟ بعدش؟"

کارن هم با لبخندی از جنس لبخند ایزابل داشت پسرش رو نگاه میکرد.

تام ناشیانه لبخندی زد و گفت:" هیچی دیگه ادامه نداره که!"

کارن با صدای بلند گفت:" کام عان تام!"

What Happened To Us? - BoyXBoyWhere stories live. Discover now