-6-

279 43 4
                                    

تام عصبانی شده بود ولی سعی داشت لحنش همچنان پر از خواهش باشه:« آقای مک گریند شما که منو میشناسین. لطفا این کار رو نکنین. من اصلا نمیدونستم شما برای این جلسه پروژه رو خواسته بودین!»

آقای مک گرایند که گوشش بدهکار نبود گفت:« آقای گود من گفته بودم که هیچ عذری قبول نمیکنم حتی اگه از طرف بهترین دانشجوی اینجا باشه پس لطفا بیش از این هم من رو و هم خودتون رو خسته نکنین!»
گفت و از کلاس خارج شد.

تام از عصبانیت زیاد نمیدونست چیکار کنه که یهو با پاش شوت محکمی به میز استاد زد ولی با این کار پاش هم درد گرفت پس آه بلندی هم به خاطر دردش کشید:« لعنتی لعنتی لــــعـــنــــتـــــــی!»

تام کوله ـش رو برداشت و از دانشگاه رفت بیرون. با قدمایی سریع و محکم به سمت ماشینش رفت.مسئله اینه که دو شب پیش الکس تصادف بدی کرد و تام پیشش موند پس نتونسته بود پروژه اش رو آماده کنه.
وقتی سوار شد، با دستش محکم به فرمون کوبید:« اه... آخه الکس منِ احمق چرا به خاطر تو این کارو کردم؟!»

تام با اعصاب متشنجی به سمت آپارتمانش روند.
توی راه به چند نفر اعم از الکس، آقای گری، الکس گری و الکس فوش داد!
آخه الان هم وقت تصادف کردن بود؟
احمق دست و پا چلفتی!

تام ماشینش رو توی پارکینگ پارک کرد و سوار آسانسور شد.
وقتی آسانسور به طبقه ی پنجم رسید، تام به سمت در رفت و با کلید درو باز کرد.

خونه بوی بیمارستان گرفته بود و باعث میشد تام اعصابش خورد شه!

کوله ـش رو توی پذیرایی ول کرد و سمت اتاق الکس رفت. آروم در رو باز کرد و وقتی دید الکس خوابه، داخل شد.

با قدمای آرومی سمت تخت رفت و روش نشست.
الکس که پشت به تام خوابیده بود با تکون خوردن تخت یه چشمش رو باز کرد ولی به خاطر خستگی تنش، اهمیت نداد و خوابید!

تام بدون اینکه کفشاشو در بیاره روی تخت به کمر دراز کشید و آروم زمزمه کرد:« همه جای اتاقت بوی شامپو بچه میده!» و آروم با خودش خندید.
اون از راز بزرگ الکس خبر داشت! اینکه برای نرم بودن موهاش، اونارو با شامپوهای بچه ها میشوره!

دستشو لای موهای آبی خودش کرد و اونارو به هم ریخت:« وقتی نوجوون بودیم خیلی موهامو قاطی میکردی... دیوونم میکردی!»

تام گردنشو به سمت چپ چرخوند و کله ی قهوه ای الکس رو که از بین لحاف ضخیم بیرون بود رو دید و لبخند زد:« همیشه میگفتی وقتی تیکه های بالایی موهامو صورتی میکنم باحال میشه!»

تام:«هی یه بار با یکی از پسرای دبیرستان دعوا کردم و تو مثل دخترای لوس باهام قهر کردی!»

What Happened To Us? - BoyXBoyWo Geschichten leben. Entdecke jetzt