هری سمت پسر برگشت..وقتی پلکاش ،آروم لرزیدن،هری نوازش کردن دست کوچیکش رو از سر گرفت.چند ثانیه بیشتر طول نکشید،که چشماش آروم باز شدن و هری دوباره تونست اون چشمای آبی و جادویی رو ببینه.
_بیدار شدی کوچولو...
هری با لبخند رو به گربینه ای که حالا توی چهرش ،آرامش ،جای ترس گذشته رو گرفته بود،گفت.نایل از جاش بلند شد تا نگاهی به گربینه بندازه اما همین که چشمای گربینه به نایل افتاد،ترس به چهرش برگشت ،میخواست از جاش بلند شه ولی توان کافیو نداشت.
_آروم کوچولو...لازم نیس نگران باشی..
هری جلو تر رفت و سعی کرد،آرومش کنه ولی گربینه ی کوچیک دستاشو سمت هری بلند کرد و با التماس به هری خیره شد تا هری بغلش کنه.البته که هری برای دوباره بغل کردن اون بدن ظریف و کوچیک،لحظه شماری میکرد.نگاهی به سرم انداخت..
+نترس..من کاریت ندارم...
نایل با دلخوری گفت._سرمش تموم شده..
هری به نایل گفت و نایل جلو اومد تا سرم رو از پسر جدا کنه.پسرک همچنان به نایل حس خوبی نداشت ولی به خاطر هری تقلا نکرد..به محض عقب رفتن نایل،هری دورگه ی کوچولو رو بلند کرد،یه دستشو پشت شونش و ساعد دست دیگشو زیر باسن نرمش گذاشت.
بازوهای ظریف گربینه دور گردن هری،حلقه شد و سرش روی شونه ی هری قرار گرفت.هری سمت صندلی رفت تا دوباره بشینه،اما صدای شکم گربینه ،مانعش شد..
_گاد...اون گرسنس..
هری با خنده گفت و ادامه داد...
_نایل! میتونی بری و براش شیربگیری.؟..+هری!..اخه من..
_من لختم..این پسرم دم داره قطعا نمیتونیم این طوری بریم تو یه مغازه..
نایل پوفی کشید...و روپوش سفیدش رو دراورد
_براش یه شیشه شیرم بگیر..بعید میدونم بتونه از لیوان شیر بخوره..در ضمن زود برگرد..
نایل قبل از این که از در خارج بشه،چشماشو چرخوند.
هری دوباره طرف صندلی رفت که بشینه.میخواست پسر کوچیک رو سمت خودش برگردونه ولی دورگه با حداکثر توانی که داشت بهش چسبیده بود .انگار میخواست مطمین باشه که توی بغل هری میمونه.
پس هری فقط خواست پاهای گربینه رو بالا بیاره و دور کمر خودش حلقه کنه ولی همین که دست هاش رو سمت پاهای گربینه برد،تیشرتی که تن دورگه بود،بالا رفت و دست های هری پوست نرم و لطیف بالای رون های تپلشو لمس کرد.توی کمتر از یک ثانیه افکاری سمتش اومدن که هری به سرعت اونارو کنار زد.
فقط پاهای پسرو بالا آورد،دور کمرش حلقه کرد و نشست.
البته این خیلی ایده ی خوبی نبود چون باسن لخت پسر حالا دقیقا روی دیکش بود.
YOU ARE READING
Little Stranger(LS)
FanfictionCan you feel the things I feel right now with you Take my hand There's a world I need to know ~~Little Stranger