_آروم بگیر!
*میوووو..
_گفتم آروم بگیر!
*میووو..
_شتتت!
_خودت خواستی..
زین صدای ضربه ای مثل سیلی زدن، شنید و قبل از این که بخواد توی ذهنش بپرسه دقیقا چه اتفاقی افتاده،صدای ناله ی نازک گربه ای لویی اومد..حالا سوال دیگه ای توی ذهن زین نقش بسته بود.
هری دقیقا اون ضربه رو به کجای لویی زده؟؟؟چند لحظه حرفی شنیده نشد تا این که باز صدای هری اومد.
_الان تموم میشه.._آفرین کوچولوی خوشگل من!
*میو..
— حالا وایسا..گفتم وایسا
_این طوری بیرون نرو لویییییییییییی!
صدای نعره ی بلند هری همزمان با خارج شدن یه پسرکوچولوی خندون و بازیگوش و در عین حال لخت از یکی از توالت ها بود.چشمای زین تقریبا داشتن از حدقه بیرون میزدن وقتی اون دورگه ی لخت با بدن سکسی وکوچولوش این ور و اون ور میدویید.
زین چرا قبلا متوجه اون باسن بزرگش نشده بود، که لپای گرد و قلمبش وقتی میدویید، بالاپایین میرفتن؟
توی کمتر از یه ثانیه مرد قد بلند و موفرفری از توی دستشویی بیرون اومد.عصبانیت از چشمای وحشیه سبز و ابروهای گره خوردش میبارید. با قدم های بلندش،سریع به دورگه ی بازیگوش رسید، بلندش کرد و اونو توی توالت برگردوند و طوری درو بست که زین از صدای بسته شدنش، پرید.
_مگه «صدای ضربه» بهت «صدای ضربه» نگفتم «صدای ضربه» لخت « صدای ضربه» بیرون «صدای ضربه» نری.
صدای ناله های خوشگل لویی میومد و فااااکککک!!!
زین الان دقیقا میدونه هری داره به کجای لویی اون طور ضربه میزنه.همون چند لحظه لخت دیدن لویی، کافی بود تا جای قرمز دست هری رو روی لپ باسنش ببینه.نه!.. نه!..زین نمیخواد به اون بدن ظریف و سکسی و اون باسن گرد و قلمبه فکر کنه...و فااااککک!...هری قطعا یه فاکر خیلی خوش شانسه!!
زین توی این فکرها بود که در توالت باز شد .
هری با پسر کوچولوی توی بغلش بیرون اومد.+خوش گذش؟؟
زین با خنده گفت.هری نیشخند زد.
_خفه شو..
بعد دست های خودش و لویی رو شست.پسر رو بین پالتوش پیچید و از فروشگاه بیرون اومدن.
سوار ماشین شدن.هری باز برخلاف میلش مجبور بود لویی رو بغل زین بده تا رانندگی کنه.
YOU ARE READING
Little Stranger(LS)
FanfictionCan you feel the things I feel right now with you Take my hand There's a world I need to know ~~Little Stranger