~~5~~

3.2K 347 216
                                    

وقتی آب پر شد،بلند شد و با دورگه توی وان نشست.و به محض واردشدنشون توی آب، دورگه جیغ ضعیف گربه ای کشید و پشت گردن هریو ناخودآگاه چنگ زد و بیش‌تر به هری چسبید..

_کوچولوی من از آب میترسه؟؟..

دورگه نفس نفس میزد...

_نترس بیبی من این جام..
هری آروم از شونه ها تا کمر دورگه رو ماساژ داد..بعد دستشو زیر تیشرت برد..و به ماساژ دادن ادامه داد...پوست دورگه نرم و لطیف بود و لمس کردنش حس فوق العاده ای داشت..هری کم کم تیشرتو بالا زد و آروم آروم اونو از تن دورگه دراورد و کنار شلوارش پرت کرد.
دورگه سریع بین بازوهای هری برگشت..حالا تن کوچیک وظریفش بدون هیچ واسطه ای به بدن هری چسبیده بود..
هری سرشو توی گردن دورگه برد..آروم گردنشو بوسید..بعد شونه ی ظریفشو..

"میوو..."
دورگه میومیو گفتناشو از سر گرفت..
ماساژهای هری واقعا جواب داده بودن چون پسرک آروم گرفته بود.هری یکم دستشو پایین تر برد..اشکالی نداشت اگر باسن گرد و قلمبه ی اونم یکم ماساژ بده !..درسته؟؟؟
—————-
هری میخواست دستاشو  پایین ببره روی لپ های باسن نرم دورگه بذاره و حسابی اونارو بچلونه،بعد آروم آروم با سر انگشتاش سوراخ پسرکوچیک رو لمس کنه و کم کم یکی از انگشتاشو واردش کنه و پسرو آماده کنه تا...

هری با تکون های دورگه بین بازوهاش ، از افکار کثیفش بیرون اومد.دورگه ی ظریف ،با زبون کوچیک و صورتیش ،شروع به لیس زدن چونه ی هری کرده بود .بعد از دندوناش استفاده کرد.
اون چونه ی هریو گاز نمیگرفت.فقط دندوناش رو آروم روی چونه ی هری میکشید...درست مثل بچه گربه ها..

هری نتونست جلوی خندشو بگیره،دورگه رو کمی از خودش جدا کرد.
_چه کار میکنی فسقلی؟
همون طور که گفت،نوک بینیشو ‌به نوک بینی دورگه مالید.

دورگه برای چند لحظه با گیجی به هری خیره موند و هری فرصت دوباره ای برای تماشا کردنش پیدا کرد.همه چیز این موجود بی نهایت کیوت بود.گوشای گربه ای و بانمکش،لبای صورتی و غنچه ش ، بینی کوچولو و دکمه ایش ، چشمای درشت و آبیش،بدن ظریف و کوچولوش و از همه مهم تر معصومیتی که توی تمام حرکاتش آشکار بود...

هری واقعا خودشو سرزنش میکرد،چه طور تونسته بود این فکرهای کثیفو درباره ی همچین بچه گربه ای داشته باشه.اون هم قده یه پسربچه ی کوچیکه.البته که کمر باریکش،رونای تپلش و باسن خوشگلش شباهتی به پسربچه ها نداره ولی این چیزی از معصومیتش کم نمیکنه.

دورگه چندبار تو بغل هری جابه جا شد و چندبار باسنشو روی دیک هری حرکت داد.
هری باید سریع به این لحظه ها پایان میداد چون نمیدونست تا کی میتونه خودشو کنترل کنه.پس همون طور که یه بچه گربه توی بغلش بود،بلند شد و سمت قفسه های حموم رفت،شامپو بدن و شامپوی سرو برداشت.دورگه هم به تقلید از هری قالب صابون سفید رو برداشت.
دوباره توی وان برگشت و دورگه رو روی پاهاش نشوند.دورگه مشغول بازی با اون صابون سفید بود.بین دست های کوچیکش فشارش میداد و از لیز خوردن صابون تعجب میکرد.
هری آروم تمام بدن پسر ریزه میزه رو شست.بعد خواست بدن خودشو بشوره.

Little Stranger(LS)Where stories live. Discover now